شروع دوباره پارت ۱۲

مرینت:p12 با مشخصاتی که تو گفتی باید آشنا باشه اما من باید از کدوم خوانواده فاصله بگیرم؟ (مرینت) داشتم مدام این سوال و تو ذهنم تکرار میکردم ولی به جوابی نمیرسیدم!؟ که با صدای لوکا خطاب به آدرین به خودم اومدم. لوکا:آدرین میتونم باهات حرف بزنم؟ آدرین:حتما

(مرینت) امیدوارم که لوکا بابت من چیزی بهش نگه میترسم دعواشون بشه ولی نه لوکا همچین آدمی نیست که سر یه موضوع الکی بخواد دعوا درست کنه. با صدای گوشیم فهمیدم مامانم زنگ زده از بچه خداحافظی کردم و راهی خونه شدم. (لوکا) آدرین با خودم بردم توی کابین تا باهاش حرف بزنم.واقعا فکرشم نمیکردم همچین آدمی شده باشه جوری با غرور بهم نگاه میکرد که انگار خدمتکار شخصیشم. ولی به این کارش واکنشی نشون ندادم خیلی با آرامش پرسیدم:

لوکا:چرا تو عمل انجام شده قرارش دادی؟ آدرین:کی من ؟تِه! لوکا:پوز خند نزن جوابمو بده آدرین:من که کاری نکردم البته چرا یه کاری کردم من آرزوی چندیدن و چند ساله مرینت و برآورده کردم مشکلی هست؟ لوکا:چی؟تو اصلا از زندگی مرینت چی میدونی آدرین از مشکلاتش چی میدونی؟ آدرین:خیلی چیزا میدونم تقریبا همه چیزو میدنم! لوکا:اگه میدونی بگو چرا بعد از خوا.س.ت.گ.اری کردنت از جمع فرار کرد؟ آدرین:خودت که دخترا رو میشناسی اح.س.ا.س.اتی شده بود وگرنه حتما جوابش مثبته

لوکا:رو چه حساب میگی که قطعا جوابش مثبته؟ آدرین:اصلا ارتباطش به تو چیه؟ تو چی کاره مرینتی؟ لوکا:تام قبل از مرگش مرینت و سپرد به سابین،سابین از من خواست تا مواظبش باشم شما مشکلی داری؟ آدرین:نمیدونم سابین توی تو چی دیده که این درخاست و ازت کرده؟ البته.....