یک اتفاق عجیب P5

صحبت با جولیت ارومم میکرد حالمو بهتر میکرد بعد از چت با جولیت تصمیم گرفتم بعد از دوهفته تو خونه موندن بزنم بیرون بلکه شاید حالم بهتر شه یکم عوض بشه حالم شاید بتونم اکسمو فراموش کنم به سمته کمده اتاقم رفتم یک نیم تنه ی بنفش با دامنه مشکی برداشتم با کفش های ال استارم و پوشیدم قبله اینکه از خونه برم بیرون رفتم جلویه اینه به صورتم نگاه کردم خیلی تغییر کرده بودم انگار یک ادمه دیکه شده بودم مثله همیشه یک رژ زدم و ریمل جلویه اینه به موهای فرم دست کشیدم یهو یاده حرفه اکسم افتاد که میگفت از مویه فر بدش میاد و دوست داشت منم موهام صاف باشه ناخودآگاه یهو بغضم گرفت ولی نخواستم گریه کنم برای همین سریع از خونه زدم بیرون

هندزفریمو گذاشتم تو گوشم و اهنگهsorma رو پلی کردم شروع کردم به قدم زدن دورم پره آدم بود ولی توجه نمیکردم انگار تنها بودم تو عالمه خودم بودم و متوجه ی اطرافم نبودم همینجور که قدم میزدم به پارکی که تو بچگیم خیلی میرفتم رسیدم یهو ی لبخنده کوچیکی رویه صورتم نفش بست تصمیم گرفتم وارده پارک بشم و رو تابی که وقتی بودم بشینم رو تاب نشستم و آروم آروم تابو هول دادم دسته های تابو گرفتم و چشامو بستم و همراهه تاب تکون میخوردم

همینجور که تو افکاره خودم بودم زنگه گوشیم منو به خودم آورد و از رویا و خاطراتم کشوند بیرون چشامو باز کردم دیدم مامانم زنگ میزنه جواب دادم مامانم نگرانم شده بود ازم پرسید کجام بهش گفتم جایه همون پاره بچگیامم رو تاب نشستم و...... که مامانم گفت جایی نرو میام با ماشین دنبالت اولش نمیخواستم قبول کنم ولی آخرش کوتاه اومدم تو پارک منتظر مامانم بودم وقتی مامانم اومد با ماشین بوق زد تا پیداش کنم سوار ماشین شدم مامانم با حالته نیمه عصبی و نگران نگام میکرد بهش سلام کردم و گفتم چیزی شده مامان؟ مامانم انگار از حالم متوجه یک چیزایی شدا بود بهم گفت میخوام باهات حرف بزنم چند روزه خیلی عجیب شدی چی شده مرینت بهم بگو بهش گفتم هیچی ولی مامانم انگار نمیخواست حرفمو باور کنه آخرش مجبور شدم همه چیزو بهش بگم درباره ی اکسم و اتفاقایی که افتاده بود برام با خودم گفتم حتما الان دعوام میکنه و کلی چیز میگه بم ولی مامانم خیلی خونسرد بهم نگا کرد و گفت دیگه بهش فک نکن اون پسره لیاقتتو نداشته

خب دوستان داستانو دوباره دارم ادامه میدم ولی خب از اونجایی که پرید اکانت قبلیم متاسفانه برای همین دوباره از اول منتشر میکنم تا برسیم به قسمت های اصلی همونطور که قبلا گفتم یک داستان واقعیه ولی نگفتم داستان کیه پس تا آخرش همراهم باشین:) ممنون از حمایت هاتون❤️