جودیp1

وارد حیاط می شود هر دانش آموز دیگر دارد با دوستش می رود اما او حتی در اولین روزی که به مدرسه رفته بود دوستی نداشت و با این موضوع مشکلی هم نداشت وارد سالن مدرسه میشود راهش را به سمت دفتر میکشد و قدم زنان به سمت دفتر می رود از ان جایی که او تازه اولین روز مدرسه اش در این مدرسه است باید به دفتر مدیر برود تا کلید کمد وسایلش را از مدیر بگیرد

به دفتر می رسد و در میزند صدایی از دفتر می اید:«بفرمایید داخل» جودی در را باز می کند و داخل میشود:«سلام من دانش اموز جدیدم امدم تا کلید کمدم را بگیرم»اقای مدیر از جایش بلند می‌شود و به سمت کمدی می رود در کمد را باز می کند:«بله بفرمایید این هم از کلید»کلیدی از کمد برداشته و به سمت جودی میگیرد جودی جلو می رود و کلید را می گیرد و از دفتر خارج می‌شود

کمد جودی در طبقه بالا قرار دارد او از پله ها بالا می رود و کمد خود را باز می کند وسایلش را در ان قرار داده و کتاب این زنگ را برمیدارد کلاس زیاد با کمدش فاصله ندارد سریع وارد کلاس می شود و در صندلی وسط کلاس می‌نشیند معلم به کلاس می اید او جودی را میبیند :«تو دانش آموز جدید هستی؟» جودی جواب میدهد:«بله خودمم»

لطفا بیا و خودت را معرفی کن جودی به سمت تخته کلاس رفته و خودش را معرفی می کند و دوباره می رود و سرجای خود می نشیند معلم شروع به گفتن درس می کند جودی خوب به معلم نگاه می کند اما نه به درسی که دارد درس میدهد معلم موهای کوتاه خاکستری دارد که معلوم هست رنگ زده لباسش هم خاکستری است اما دامن سیاهی دارد

اولین روز مدرسه جودی تموم میشود و او برای اولین بار با خستگی تمام به خوابگاه میرود لباسایش را عوض کرده و کیفش را گوشه ای پرت می کند روی تخت دراز میکشد و خوابش می برد