
بدبخت شدیم داستان ترسناکی که کلیشو نوشتم حذف شد:)😫
تایپ ها در هیئت 🌚✨ ! . هیئت هنوز شلوغ نشده بود و #isfj در حال شست استکان های چایی بود . کنارش #estp ایستاده بود و مثلا میخواست حوصله اش سر نره و باهاش حرف میزد . اون طرف سینک ظرفشویی هم ، #istp بود که در حال خشک کردن استکان ها بود و همچنان برای حرف هایی که اکثرا estp برای خودی نشان دادن میگفت ، قیافه در می آورد .
مسئول هیئت طبق معمولا جناب #entj بود که نظاره کننده کار ها بود ، همچنین مراقب شستشوی دیگ ها توسط #enfp و #entp بود و زیر چشمی اونها رو می پایید . بعد به سمت #intj و #infj رفت که در حال درست کردن چای بودن و infj داشت نحوه دادن چایی و لبخند زدن و .. رو به intj آموزش میداد . بعد از اون هم به استقبال #estj سخنران هیئت رفت و شروع به صحبت کردن کرد . تا اینکه خیر هیئت اومد .
. ـ #enfj که بیش از ۱۰ میلیون هزینه هیئت کرده بود باز هم توی درست کردن غذا کمک میکرد و حتی یه ذره غرور برش نمیداشت . #entp و #enfp با همدیگه درباره خیر میگفتن که آدم جوونی هست و بهتره تا هر چه زودتر ازدواج کنه و بعد به همدیگه نگاه میکردم و نسخه میپیچیدن . #infp مسئول بخش خواهران بود که هراز چند گاهی هم به طرف چایخونه آقایون می اومد تا چایی ببره اما امروز نیومده بود و به جایش خواهرش ، #esfp اومده بود که چندبار باعث شد که استکان های چایی یکم به لرزه در بیان .
. بعد از گذشتن مدتی ، #enfj و #esfj و #estp شروع به پختن غذا کردن ، دیگه حدس بزنید غذای نذری چی بود . سخنران شروع به سخنوری کرد و مداح که جناب #istj باشن ، با ابهت خاصی وارد مجلس شدن و همه به احترام بلند شدن حتی ، #entj . اما اینبار دختر کوچکش #intp هم همراهش بود و اصرار داشت تا از همه چیز سر در بیاره و چند باری مهمون چایخونه شد . #istp و #isfp هم به عنوان توزیع کننده غذا ها منتظر بودن تا نوبتشون برسه و گوش میکردن . هیئت تموم شد و دوباره entj اومد تا نظاره گر خدمات باشه ، غر نمیرد اما نگاه نافذش باعث میشد تا همه ازش حساب ببرن .
غذاینذریقیمهبود.🤧🤌! وای این چند روز هرجا میرم بو قیمه میاد. راستی یکی که نویسندس و رمان نویسیش خوبه تو نظرات بگه و بعد بیاد پیوی واسه نوشتن یه رمان کمک میخوام و خب اولش مقدمه و اینکه داستان رو چطور شروع کنم نمیدونم .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جررررر وای هر چقدر نگاه کنم سیر نمیشم
هیح هیح😂
😂😂😂
/
بچه ها یکی بره رمان mbti در جهنم :)
رو برسی کنه 😔
هی زندگی
عاالی
تنکس❤
خیلی قشنگ بود😂🤝🤝
تنکس💗
کاور🛐🛐🛐
خودت🛐🛐
بهترین رمان ام بی ای ای وجود ندا..
بیا پیوی کارت دارم
یه چیز سم اومد تو ذهنم 😂
Moon shadow
قلب من : kim yuna
| 4 ساعت پیش
خودمم داستان تو ذهنم خیلی زیاده ولی تا میام مینویسم انگار اصلا نمیتونم رو برگه داستانی که تو ذهنمه رو انتقال بدم و این بده
_______________
چقد منه
وای آره اصلا .
دوست دارم در کنار رشتم نویسندگی رو داشته باشم ولی این مشکله
و خب تنها راه حلشم خوندن زیاد کتابه تا کلمه بیشتر بلد باشیم.
ام چه نوع کتاب هایی میخونی تو ؟
معمولا رمان ولی علمی هم میخونم
بازم بزاااااااااررررررررررر
چشم