رمان mbti در شهربازی :)

پارت ۳ از اینجور رمان ها هر پارت داستان متفاوت خودش رو داره راستی دفعه بعد تو چه مکانی باشن ایده ندارم😔

تایپ ها در شهربازی 🌚✨! ـ شب بود و هوا سرد ، همه ی تایپ ها دم در شهربازی با استقامت وایساده بودن ، قرار بود ۴ ساعت خوش بگذرونن و برگردن . #estj بلند داد زد و گفت : همه باید ساعت ۱۱ اینجا باشین . بریم که خوش بگذرونیم:))

طبق معمول اولین شیپی که می‌ره جلو #estp و #enfp بودن ، اونا میرن جلوی بستنی فروشی و بستنی های اندازه ی سرشون سفارش میدن . دومین اکیپ هم ، اکیپ دوست داشتنی ما #istj و #esfp و #entp هستن ، entp وسط وایمیسته و به نشونه ی اتحاد دستاشو روی شونه ی بقیه میزاره و میگه : ما اومدیم که بترکونیم ! صدای خنده های esfp بلند میشه و istj هم مخفیانه می‌خنده .

. سومین افرادی که میان جلو ، اکیپ پادشاه هامونه ، جناب های #estj #entjو #esfj و#enfj هستن که esfj اتحاد می‌کنه و همه رو می‌بره سمت کشتی اژدها ، همه هم پایه میرن جلو :)) اما ، آروم ترین شیپ که #infj و #intj هستن وارد میشن ، اونها میرن سمت بازی ها تا باهم رقابت کنن ، از چشمای اونها نور شیطانی داره سرازیر میشه ، هر لحظه امکان باخت برای هر کدوم وجود داره ! غرامت سنگینه ، هر کی ببازه باید اون یکی رو دو روز غذا مهمون کنه :)

و اما خوشگلا و دوست داشتنی هامون که #infp و #isfp و #intp و #istp باشن ، میان جلو . به حسابشون ایندفعه دیگه نمیخوان پول خرج کنن اما اونها بیشترین مصرف رو در بستنی ، غذا و بازی میکنن . ساعت نزدیک ۱۱ بود ، همه داشتن به محل برمیگشتن ، در حالیکه ...

پول های اکیپ #ixxp هامون تموم شده بود ، شیپ #inxj مونم بر اثر باد ناگهانی ، صفحه شطرنجشون به باد رفت و حالا ضد حال خورده بودن ، اکیپ آبزر به ساخته ی #entp ، کلی خوش گذرونده بودن و خوانندگی کرده بودن ، اکیپ پادشاه هامونم لباس های دوره ی چوسان پوشیده بودن و لباس های کثیف شده از بستنی رو انداخته بودن...

. اما #enfp و #estp که گلی حال کرده بودن ، برای رفع خستگی همه رو برای صرف نوشیدنی دعوت کردن ، اون شب خیلی قشنگ تموم شد ، ولی یه بدی داشت ، باعث شد که همه تا آخرماه فقط نیمرو اونم روزی یه بار بخورن😂....

یه لایکمون نشه ؟ لایک کنید به هرکی لایک کنه تو کامنتا گورباح میدم. گوربه نمی خواهید ؟