8 اسلاید پست توسط: 𝑨𝒗𝒂𝒏 انتشار: 5 ماه پیش 45 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
داستان واقعی گرگینه ها
در سال ۱۸۵۲ مردی که در یک آسایشگاه روانی در فرانسه پذیرش شده بود، مدعی بود که بدن او دچار یک دگرگونی عجیب و غریب میشود.
هرچند که او از نظر جسمی حالت عادی داشت، به پزشک خود میگفت که پاهایش شکافدار است و دندانهای نیش تیز دارد و اینکه بدن او پوشیده از موی بلند است.
او متقاعد شده بود که گرگینه شده است و از پزشکان میخواست که به او گوشت خام بدهند.
با درخواست او موافقت شد، اما او از خوردن آنچه که به او داده شده بود امتناع کرد، تنها به این دلیل که «به اندازه کافی فاسد» نبود. او سپس از پزشکان خواست برای پایان دادن به رنج و عذابی که میکشید او را به جنگل برده و با گلوله خلاصش کنند.
آنها به این تقاضای او توجهی نکردند و در نهایت در همان آسایشگاه درگذشت.
چند سال پیش مرد دیگری با مشکلی مشابه به روانپزشک هلندی جان دیرک بلوم مراجعه کرد.
او از افزایش رشد موهای بازوهایش، سفت شدن عضلات فک و صورت و رشد دندانهای نیشی که زخمهایی کوچکی را در اطراف دهانش ایجاد کرده بود و تنها خودش میتوانست ببیند و نه دیگران، شکایت داشت، ولی دکتر بلوم هیچ یک از این موارد را نتوانست مشاهده کند.
این مرد قبل از مراجعه به بیمارستان، در اینترنت اطلاعاتی راجع به وضعیت خود جستجو کرده بود. درحالیکه این ایده خیلی دور از ذهن به نظر میرسید، اما او هیچ توضیح دیگری را هم نمیپذیرفت و تصور میکرد گرگینه شده است.
بیمار دکتر بلوم، مرد فرانسوی با پای شکافدار و دیگر گرگینههایی که به متون پزشکی راه یافتهاند، گرگینههای فیلمهای ترسناک و یا داستانهای رایج در فرهنگ عامه نیستند بلکه افرادی واقعی هستند.
این افراد وقتی که ماه بالا میآید به گرگ تبدیل نمیشوند و در اغلب موارد پزشکان نمیتوانند هیچ تغییر فیزیکیای که آنها از آن شکایت دارند را مشاهده کنند.
در عوض، آنها از یک بیماری به نام گرگ شدگی بالینی که لیکانتروپی یا لیکومانیا نیز نامیده میشود، رنج میبرند که یک اختلال روانی نادر است و با علامت توهم و هذیان تبدیل شدن به گرگ همراه است.
نخستین مورد گزارش شده از لیکانتروپی یا گرگینه که دکتر بلوم توانست در متون قدیمی اروپایی پیدا کند، یک مرد فرانسوی در سال ۱۸۵۲ بود. در زمانهای گذشته لیکانتروپی یا گرگینه در افسانههای اروپا «به معنای تبدیل واقعی انسان به گرگ و بالعکس بود» که با زمینههای گستردهای مثل تأثیرات قمری، سحر و جادو و دیوشناسی مرتبط میشد.
بلوم شروع به بررسی آثار تاریخی کرد و حتی در مواقعی که توضیحات متافیزیکی و ماوراءالطبیعی ارائه شده بود او با کاوش بیشتر «توضیحاتی که ماهیت عقلانیتر» برای آن متصور بود را پیدا کرد. در اوایل قرن دوم میلادی نیز جالینوس و مارسلوس پزشکان یونانی خودگرگ پنداری را به جای اینکه مظهر تسلط شیطان فرض کنند، یک بیماری تلقی میکردند.
بعدها در اوایل قرون وسطی درمانهای پزشکی برای لیکانتروپی ابداع شدند که عبارت بودند از: رژیم غذایی، داروهای پیچیده گیاهی، حمام آب گرم، روانپاک سازی یا تزکیه نفس، استفراغ و خونریزی تا دست دادن حالت غش. پزشکان یونانی و بیزانس این بیماری را نوعی مالیخولیا، شیدایی، صرع یا عدم تعادل میدانستند و یا به مصرف مواد مخدر نسبت میدادند.
این توضیحات پزشکی درست به نظر نمیرسیدند. بلوم بر این عقیده بود که به عنوان مثال، در انگلستان قرن هفدهم، گرگینهها عموماً قربانی توهم به دلیل سودا یا مالیخولیای افراطی محسوب میشدند، نه به این خاطر که پزشکان انگلیسی خیلی جلوتر از همکاران همقارهای خود بودند، بلکه به این دلیل که نسل گرگها از مدتها قبل در کشورشان منقرض شده بود و مسأله گرگینه گی جای خود را به افسانههای مشابه مثل گربه و خرگوش داده بود.
در قرن نوزدهم میلادی توضیحات فراطبیعی کنار گذاشته شد و پزشکان غربی اساساً خودگرگ پنداری بالینی را یک باور توهمی محسوب میکردند که بهترین درمان برای آن تجویز دارو است. حتی امروزه هم علل زمینهای این وضعیت به درستی شناخته نشده و به خوبی مستند نشده است. دکتر بلوم معتقد است این بیماری به این دلیل که همراه با علائم دیگر رخ میدهد، ذهن پزشکان را بیشتر به سمت تشخیصهای شایعتر و عادیتر مثل اسکیزوفرنی، اختلال دوقطبی و ... معطوف میکند، در نتیجه خودگرگ پنداری بالینی ممکن است کمتر گزارش شده باشد. البته باید اشاره شود که زکریای رازی، پزشک ایرانی سده چهارم هجری نیز گرگینه یا انسان گرگ نما را نوعی بیماری روانی میدانست.
اما مگر نه اینکه به قول معروف «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها»، پس این همه تصویر یکسان از موجودی خبیث و خونخوار از کجا پیدا شده و در نقاط مختلف جهان که الزاما با هم ارتباطی هم نداشتهاند به طور مشترک رشد پیدا کرده و توسعه یافته است؟ واقعیت این است که اگرچه موجودی به نام انسان گرگنما یا گرگینه نمیتواند وجود داشته باشد، برخی از خاصیتها و رفتارهای نسبت داده شده به گرگینهها ممکن است به طور مستقل در افراد بروز پیدا کنند.
البته برخلاف خونآشامها که اتفاقا براساس برخی قصههای جدیدتر از دشمنان اصلی گرگینهها به شمار میروند – که ظاهری آراسته و رفتاری متین و جذاب دارند، گرگینهها هیولاهایی وحشی و خشن هستند و تنها راهی که برخی از داستانهای جدیدتر برای کشتن آنها پیشنهاد میکنند، شلیک گلولههای نقرهای به قلب آنها یا جدا کردن سرشان از بدن است.
باور به قدرت این موجودات به حدی است که در برخی از مناطق روستایی اروپا و به ویژه در آلمان هنوز هم از واژه گرگ استفاده نمیکنند. آنها معتقدند در نام این موجود نیز قدرتی هست که تا به زبان برده شود آن را احضار میکند و معمولا از واژههایی، چون «حیوانی که نباید نامش را برد» برای نامیدن آن استفاده میکنند
نخستین موردی که باید نسبت به آن توجه کرد ترس مردم ابتدایی از گرگها بوده است. زندگی در مناطق بکر و همنشینی با طبیعت به ویژه زمانی که انسان نخستین دورههای دامپروری را پشت سر میگذاشت و دامهایش برایش حکم زندگی را داشتند، گرگ را به موجودی هراسناک تبدیل کرده است. برای اینکه بدانیم چرا انسان تا این حد از گرگها میترسید بد نیست نگاهی به زندگی گرگها بیندازیم.
گرگها تقریبا در همه مناطق ایران میتوانید گرگ خاکستری را پیدا کنید یکی از اجتماعیترین موجودات شکارچی به شمار میروند. گرگها معمولا در گلههایی که بین ۲ تا ۲۵ قلاده گرگ را شامل میشود، زندگی میکنند و همیشه یک گرگ رهبر وجود دارد که دیگران را هدایت میکند.
این گرگ رهبر که به او گرگ آلفا هم میگویند، وظیفه رهبری گروه، اعلام زمان حرکت و استراحت و آغاز و خاتمه شکار را بر عهده دارد. محققان معتقدند گرگها با کمک حرکات بدن با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و با توجه به قدرت شنوایی بالایی که دارند، برای ارتباط با هم و همسایگان خود از زوزههای معروفشان استفاده میکنند؛ زوزههایی که خود گرگها میتوانند صدای آن را از ۴۰ کیلومتری هم تشخیص دهند.
بهاین ترتیب باید گرگها را در رده هوشمندترین شکارچیان طبقهبندی کرد. شکار گروهی و هماهنگ آنها به کابوس تلخی برای انسانهای ساکن در نواحی طبیعی تبدیل شده بود و وهمآلود بودن فضایی تاریک و شبی مهتابی که در آن سایه گرگی از دور دیده میشود که در حال سر دادن زوزه ترسناک خویش است، میتواند منشا بسیاری از افسانهها باشد.
اما فراتر از این موضوع، انسان قدیم بهانههای بهتری برای تکمیل کردن افسانه گرگینههای خود داشته است. به اجزای این افسانه نگاه کنید: انسان در اثر گاز گرفته شدن از سوی گرگی به گرگینه تبدیل میشود و در مدت تغییر، بیماری سختی را پشت سر میگذارد.
گرگینهها ظاهری شبیه به گرگ پیدا میکنند و معمولا هنگام ماه کامل تغییر قیافه میدهند. هر سه این موارد شواهدی در واقعیت دارند!
آنها گرگاند یا انسان؟
شاید باور نکردنیترین بخش در افسانه گرگینهها انسانهایی با ظاهر گرگ هستند. اگرچه به نظر بسیار دور از ذهن میآید، اما نوعی بیماری وجود دارد که باعث چنین تغییری میشود و به سندرم گرگینه معروف است.
این بیماری که از آن به Hypertrichosis یاد میشود عارضهای است که طی آن، بدن انسان شاهد رشد سریع و بیش از حد طبیعی مو در مواضعی است که به طور عادی فاقد مو هستند
بعضی موارد این رویش مو فقط به صورت محدود میشود و برخی موارد به همه اعضای بدن توسعه پیدا میکند.
گاه این رویش مو آن قدر زیاد میشود که با خود دفرمه شدن ظاهری صورت را به همراه دارد. علت بروز این نقص رخ دادن یک جهش ژنتیکی نادر است. اما نتیجه آن حتی امروزه هم میتواند ترسناک باشد چه برسد به دورانی که درکی از این موضوع وجود نداشته است.
مورد دیگر، مربوط به وابستگی تبدیل به گرگینهها به ماه کامل است. واقعیت این است که ماه کامل نمیتواند هیچ تاثیری بر انسان داشته باشد. تنها تاثیری که ماه میتواند بر زمین و مردم بگذارد اثر گرانشیای است که این اثر در دوره ماه کامل تفاوت چندانی با دیگر فازهای ماه ندارد. اما از نظر روانی میتواند تاثیر گذار باشد. گونههای متفاوتی از بیماریهای روانی وجود دارند که دوره زمانی خاصی دارند.
برخی از آنها که به Cyclothymia معروفند. طی یک دوره زمانی مشخص، شخص رادچار حملات عصبی میکنند. این چرخه اوج بیماریهای ذهنی که با به اوج رسیدنش فرد رفتارهای نابهنجار از خود بروز میدهد، گاه با دورههای ماهانه همراه است که ممکن است متناسب با دوره چرخش ماه به دور زمین باشد.
به همین دلیل هم هست که در اصطلاح، بعضی بیماران دچار آسیبهای روانی را ماه زده یا Lunatic مینامند. این عوارض ظاهری واقعی در کنار ترس از گرگها بهانه خوبی برای اذهان مردمان بوده که افسانه گرگینهها را زنده نگاه دارند. گرگینهها جایی در قلمروی علم ندارند، اما در فراسوی آن و در قلمروی افسانه و باورهای عامه هنوز به طور قدرتمندی زندهاند. انسانها از نظر ظاهری نمیتوانند به گرگها تبدیل شوند، اما بعضی از شرارتهایی که انسانها مرتکب میشوند گاهی ما را به فکر میاندازد که با نسبت دادن صفت گرگینگی به انسانها در واقع به گرگها توهین کردهایم.
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
26 لایک
بزن ویژه شه خیلی براش زحمت کشیدی🌚
باید ویژه بشه✨🤍