
برو پایین تر :)

مثل هر روز از چند خیابان آن طرف تر هم صدای موسیقی که در بار پخش میشد به گوش میرسید، مردم مثل هر روز از کنار بار میگذشتند و میرفتند.. اما امروز مثل هر روز نبود! امروز دختر عاشق میشد و پسری معشوقش را از دست میداد.

با مهارت بدنش را با موسیقی پیچ و تاب میداد، امروز بار روی کسی جز او را به خود ندیده بود. این تنهایی شاید دیگران را می رنجاند ولی او از این تنهایی خوشحال و راضی بود ، برای اولین بار سعی میکرد با تمام وجودش زندگی کند ، کاری که سالها از خود دریغش کرده بود ! این آرامشی که حالا احساس می کرد برای مدت طولانی از او سلب شده بود ، پس چرا این لحظات آخر اینطور پر از آرامش بود؟!

خودش پاسخ را می دانست! شتید برای اینکه چند لحظه ی دیگر وقتش برای زندگی کردن تمام میشد ؛ با صدای باز شدن درب بار انگار که دوباره آرامشش از او دریغ شده بود ، یعنی حتی حالا هم نمی توانست ذره ای آرامش داشته باشد؟ پسری که وارد شد بدون نیم نگاهی به او از کنارش گذشت و پشت نزدیک ترین میز جای گرفت و سرش را روی میز گذاشت ، طوری که انگار میخواست برای چند لحظه از این دنیا جدا شود ؛ این کارش لبخندی روی لب های دختر جای داد و دوباره به پیچ و تاب دادن بدنش ادامه داد.

پسرک سرش را به آرامی از روی میز برداشت و به شراب خوری که روی میز قرار داشت و لبالب از شرابی به سرخی خون بود خیره شد، ربانی که از کنار صورتش گذشت اورا وادار کرد نگاهش را به سمت دخترک سوق بدهد ، اما حالا دیگر نمی توانست نگاهش را از او دریغ کند. دختر در حال چرخیدن بود ، زمانش رو به پایان بود و چند لحظه دیگر برایش باقی مانده بود ؛ ناگهان دستش توسط کسی اسیر و کشیده شد !

چشمانش را که باز کرد سینه به سینه ی پسر ایستاده بود ، به نفس نفس افتاده بود ؛ احساسی که درون چشمان پسرک جریان داشت ، برایش نا آشنا ولی گرم و دلنشین بود ؛ نمی توانست نگاهش را از چشمان او بگیرد ! برای اولین بار از مرگش ناراحت بود و آرزو میکرد برای چند لحظه هم که شده زمان متوقف شود ، اما چشمانش در حال بسته شدن بود و قلبش دیگر توانایی زدن نداشت.

حالا بعد از گذشتن این لحظه ها پسرک حس میکرد قلبش که حالا تماماً متعلق به دخترک شده بود ، خورد شده بود و تیکه هایش آنقدر تیز بود و برنده بود که در لحظه می توانست گلوی اورا خراش دهد! تنها چیزی که حالا برایش باقی مانده بود جسد سرد دخترک بود که در آغوشش جا خوش کرده بود و لبخند زده بود ، لبخندی بی روح ؛ اما شاید برای دخترک این واقعی ترین لبخندش بود ...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
قشنگ بود✨
مرسی💛
عالی بود🌷
________________________________
یه قرعه کشی ۱۰۰۰۰ امتیازی داریم😉
هر شانس فقط ۲۰۰ امتیاز 🥳😉😀
پس بدووو شرکت کن تا از قرعه عقب نمونی😍👌🏻
به نظرسنجیم(قرعه کشی)سر بزنید🌱✨
مرسی💛