قضاوت نکنیم

یه مرد سرمایه داری توی شهری زندگی می کرد اما به هیچکس ریالی کمک نمی کرد . فرزندی هم نداشت و تنها با همسرش زندگی می کرد در عوض قصابی توی اون شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان می داد.

روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر می شد ....مردم هر چی اون نصیحت می کردن که آقا این سرمایه و برای کی می خوای ؟

در جواب می گفت نیاز شما هیچ ربطی به من ندارد برید از قصاب بگیرید تا اینکه مریض شد احدی ه عبادتش نرفت و در نهایت تو تنهایی جون داد! هیچکس حاضر نشد به تشیع جنازه برد ، همسرش اونو به تنهایی دفن کرد .اما از فردا اون روز اتفاق عجیبی توی شهر افتاد . دیگه قصاب به کسی گوشت رایگان نداد ! اون گفت :«اون کسی که پول گوشت پرداخت می کرد دیروز از دنیا رفت ۰۰

قضاوت کار ما نیست قاضی خداست