رمان وایولت سزار پارت ۱

سلام در ابدا میخواهم زندگی ام را برایتان تعریف کنیم وایولت سزار دختری که درخانواده ای پولدار به دنیا آمده است و باید رسم و رسوم اشرافی را رعایت کنید و مثل یه میلیارد در بحث معامله و کلی کاری های خسته کننده ی دیگر مهارت داشته باشد طبق معمول با برخورد نور با چشمانم از خواب بیدار شدم ساعت ۹ صبح بود بر اساس عادت های همیشگی خودم رو مرتب کردم و رفتم پایین سمت میز صبحانه طبق معمول کل خانواده اونجا جمع بودن و هر روز صبح پدر کارهایی که برامون ترتیب داده بود رو اعلام می‌کرد و هرکسی میرفت سر کاری بهش سپرده شده بود امروز من قرار بود با یک خانواده ی پولدار از طرف پدرم دیدار کنم و با او قرار داد ببندم پس بعد از صبحانه رفتم بالا حاضر شدم و به سم پایین عمارت قدم هام رو سوق دادم از پدرم خداحافظی کردم و به سمت محل قرار رفتم فلش به محل قرار سلام خانم وایولت خوش اومدید از این طرف اربابم منتظر شماست ممنونم ( علامتها پدر خانواده ی بلز_ و علامت وایولت+) _ خوش آمدید خانم جوان + بسیار مفتخرم که شما رو از نزدیک میبینم وایولت هستم وایولت سزار _ منم خوشبخت الکساندر بلز هستم مالک ساختمان بلز سیتی +خیل خب معامله رو شروع کنیم _ البته + شرکت ما حاضر اسپانسر برنامه و مجتمع هایی که میسازین بشه و منابع و امکانات تون رو فراهم کنه و البته خواستار ۵۰ درصد از سود سهام شما و پولی که از این کار بدست میارید میشیم موافقید _ خب میدونید احساس نمیکنید که ۵۰ در صد یکم زیادی باشه البته اسپانسر ما بودن میدونید که برای شما چه افتخاری به همراه داره درسته

+ ببینید حتی خودتونم بهش اشاره کردید که اسپانسر شما بودن چه افتخاری برای هر شرکتی داره حالا فرض کنید شرکت ما شرکت تکست فلور داره اسپانسر شرکت شما میشه این یه معامله دو سر سود که از ابتدای کارمون سر زبون مردم میوفته و این یکی از دلایل سودشه _ البته کاملا با شما موافقم معلومه به خوبی آموزش دیدید سود سهام تا هرچقدر بالا بره اون مبلغ رو با هم ۵۰/ ۵۰ شریک میشیم + معامله انجام شد ( بلد شدم و دستم رو سمتش دراز گرفتم و گفتم ) انتخاب درستی کردید با اجازه _ خوشحال شدم خدانگهدار + از اون مکان خف و مسخره اومدم بیرون و اولین کاری که کردم به دوستم زنگ زدم = میشنوم بگو + الو لیا بالاخره وقتم آزاد شد بیا همون کافه ی همیشگی میخوام ببینمت = اوکی اوکی الان میام + اوکی بای ویو کافه وارد کافه شدم و روی یکی از میز ها نوشتم منتظر موندم تا بیاد = خیلی منتظر که نموندی + نه اتفاقا الان رسیدم اوکیه = خب چه خبرا خانم وایولت +او بیخیال تو که میدونی دلم نمیخواد کارای اون مرد رو انجام بدم =میدونم میدونم خب چرا بهش نمیگی که آرزوت چیه و میخوای برای خارج که درس بخونی + اونم میگه باش = تازه بابات باید از خداش هم باشه که دخترش دوست داره وکیل بشه اونم یه وکیل موفق + که گفته که میتونم موفق بشم = بیخیال خودت رو نزن به اون راه تا الان هر سال آزمون وکالت و حقوق هستش و شرکت میکنی رتبه ی برتر رو میاری + آره ولی خب میدونی جرائت نکردم بهش بگم = دختر احمقی میدونی با این رتبه هایی که آوردی میتونی توی وکالت موفق بشی + راست میگی امشب دلو میزنم به دیا و بهش میگم

= دقیقا همینه برو بهش بگو اونم با قاطعیت تمام + اوکی پس فردا میبینمت دیگه دیر وقته باید برم بای = اوکی بهم زنگ بزنی ها و بهشم بگی + اوکی پس بای = بای بای ویو خانه ی وایولت با ترس و لرز وارد خانه شدم دیدم بابا ومامان جولوی شومینه نوشتن و دارن نوشیدنی میخورن رفتم پیشوش در زدم و گفتم اجازه هستم بیام تو علامت ها ( پدر × و مادر ÷ و وایولت +) ÷ بیا اینجا ببینم ×بیا اینجا دخترم خب بگو ببینم معامله چطور پیش رفت نگی قبول نکرد که بد جور عصبانی میشم +خیر پدر با کمال میل هم قبول کردن تازه به جای ۳۰ درصد شما من کردمش ۵۰ درصد و قبول کردن × آفرین به دختر کوچولوی من ک.. +پدر مگه نگفتم به من نگید کوچولو دختر شما الان دیگه ۱۹ سالشه ÷ تو هنوزم برای ما کوچولوی جوجه ی من × خب دیگه بسه میشنوم ازم چی میخوای +پدر میخوام ارزوم رو دنبال کنم شغلی که دوست دارم رو درس بخونم تازه بورسه هم گرفتم × بدون اینکه به من بگی برای آزمون بورسیه شرکت کردی میدونی که از این کارت خوشم نیومده درسته + برام مهم نیست قراره چی بشه میخوام وکیل بشم × میخوای وکیل بشی ؟؟؟ ( نمیتونستم بزارم وکیل بشه اگه از شغلم باخبر بشه کارم تمومه دیگه مثل سابق نمیشیم) پس گفتم وکالت بدردت نمیخوره + اما من من دوستش دارم بابا چرا نمیگذاری ؟؟ × چون دوست ندارم دخترم رو از توی دادگاه جمع کنم یا بیان دادگاه ببینمت + اتفاقا این بنفع خانوادمون تو میدونی من برای خانواده هر کاری میکنم میتونم ازتون دفاع کنم در رابطه با هر مشکلی × ( اینم بود شاید اگه از شعلمم با خبر بشه مشکلی پیش بیاد درستش کنه ) پس ناچار به آینده فکر کردم و گفتم حالت برای درس خوندن بورسیه ی کجا رو گرفتی باید یکی از اعضای خانواده مون اونجا باشن + پدر تو که میدونی خانواده نا فقط توی کره جنوبی هستن بعد میخوا منو بفرستی اونجا من میخوام برم آمریکا × بهم گفتی میخوام وکیل شم چیزی نگفتم قبول کردم حالا نوبت تو هستش که قبول کنی

+ چی رو قبول کنم × یا میری کره درس میخونی یا وکیل نمیشی + اما بابا تو میدونی من از کره خوشم نمیاد × اونجا جان امنه اعضای خانواده مون اونجان + الان آمریکا چرا امن نیست ÷ دخترم به حرفت بابان گوش بده + نمیخوام من کره نمیرم نمیرم × خب پس وکیل نشو + مجبور بودم من نمیتونستم از وکالت دست بکشم با فکر اینکه میرم کره بعد چند سال بدون اینکه بابام بفهمه میرم آمریکا قبول کردم و گفتم + اوکی میرم کره درس بخونم × پس حله کاراش رو انجام ولی ... + با چیزی که گفت سرجان وایسادم چی پایان پارت اول