افسانه ی مدوسا ، بانوی نفرین شده..

مدوسا ، دوشیزه ای به شدت زیبا و فریبنده بود و آخرین دختر یا نسل از گرگون* ها بین دو خواهر خودش که به طور مادرزادی گرگون و جاودانه بودن یک انسان فنا ناپذیر به دنیا اومده بود.(*گرگون: "به فرزند دو تایتان بزرگ ، یعنی فُرسیس و سِتو گفته میشه")

مدوسا از کودکی خودش بخاطر علاقه ی زیادش به آتنا دوست داشت به عنوان خدمت گذار خدایان وارد معبد آتنا بشه ، اما وارد شدن به معبد خدایان کار آسونی نبود ، یکی از مهمترین شرط ها برای وارد شدن به معبد آتنا این بود که مدوسا نباید ازدواج میکرد و بخاطر همین موضوع مدوسا پیشنهاد های ازدواجی از طرف افراد ثروتمند و سرشناسی که از سراسر دنیا بخاطر زیبایی و.. میشده رو رد میکرده.

کم کم آوازه ی کشیش زیبایی که داخل معبد آتنا به خدمتگذاری مشغول بوده همه جا میپیچه ، تا جایی که مردم به بهونه ی دیدن آتنا برای دیدن مدوسا راهی معبد میشدن ، با گذر زمان مردم کم کم شروع به مقایسه ی آتنا با مدوسا کردن و یکی از مقایسه ها این بود که "موهای مدوسا قشنگ تر از آتناست" و این موضوع آتنا رو آزار میداد اما نمیتونست واکنشی نشون بده چون مدوسا به شدت محبوب بود و ممکن بود مردم متوجه ی حسادتش به مدوسا بشن ، بنابراین آتنا سعی میکرد تا فرصت مناسب خودشو کنترل کنه‌‌.‌

روزی خدای دریا ها ، پوسایدون مدوسا رو میبینه و شیفته ی زیبایی و کمالاتش میشه و بار ها به مدوسا پیشنهاد میده که هردفعه مدوسا مخالفت میکرده. توی اون زمان رابطه ی پوسایدون و آتنا خوب نبوده و چون مدوسا خیلی بین مردم محبوب بوده پوسایدون تصمیم میگیره از طریق مدوسا به آتنا ضرر بزنه و تعداد افرادی که به معبدش میرن هم کم کنه.. اما باز هم مدوسا پوسایدون رو رد میکنه تا جایی که پوسایدون به شدت عصبی میشه و تصمیم میگیره به زور اینکارو کنه..

مدوسا کم کم از روی رفتار های عجیب پوسایدون متوجه قصد اون میشه و به آتنا پناه میبره تا ازش کمک بخواد ، اما آتنا که منتظر یه همچین فرصتی بوده اون شب به معبد نمیاد ، مدوسا سعی میکنه فرار کنه اما پوسایدون اون رو گیر میاره و به زور بهش ت‌‌.ج.ا‌.و‌.ز میکنه و بعد غیبش میزنه ، آتنا همون لحظه از راه میرسه و طوری جلوه میکنه که انگار خبر نداشته و با عصبانیت شدید مدوسا رو به نقض قوانین معبد متهم میکنه و به عنوان مجازات ، موهای مدوسا که همه جا حرف از زیباییش بود و تبدیل به مار های وحشی ، پوست درخشانشو ترک خورده و چشم های فریبنده اشو نفرین میکنه و با این نفرین هرکسی که به مدوسا نگاه کنه به سنگ تبدیل میشه..

این ماجرا به گوش همه ی مردم میرسه و برای کشتن مدوسا جایزه هایی تعیین میشه ، مدوسا به جزیره ای دور افتاده میره تا در امان بمونه و هم با چشم هاش به کسی آسیب نرسونه اما کم کم به جزیره حمله میشه و مدوسا برای امنیت خودش با نگاهش اون هارو به سنگ تبدیل میکنه..

این ماجرا انقدر ادامه دار میشه تا روزی که پهلوانی یونانی به نام پرسئوس ، پسر زئوس مامور میشه تا سر مدوسا رو جدا کنه ، پرسئوس خودش رو ناتوان میدونست بنابراین با سلاح های قوی ای از جمله کلاهی که به اون قابلیت نامرئی شدن رو میداد ، سپر نابود نشدنی ای که هر اشعه ای که بهش برخورد میکرد رو منعکس میکرد و چکمه هایی که به سرعت اون رو به مدوسا نزدیک میکرد به جنگ با مدوسا رفت..

مدوسا که مدت ها بود از پوسایدون بارداره بعد از اون نبرد نابرابر ، با جدا شدن سر از تنش به طور ناگهانی ای پگاسوس متولد میشه! بعد از کشتن مدوسا قدرت چشمهای اون از بین نمیره بنابراین پرسئوس سر اون رو داخل کیسه ای نگه میداره و از اون توی نبرد های مختلف استفاده میکنه و بعد از رسیدن سر مدوسا به آتنا ، آتنا اون رو روی سپرش قرار میده و ازش اسفاده میکنه..

چندتا نکته که جالبه بدونید ، (یکی اینکه مادر مدوسا دختر گایا یا همون مادر زمین بوده‌.....) (دوم اینکه پگاسوس همون اسبیه که تو نصف افسانه ها اسمشو شنیدیم!) (سوم اینکه یه تئوری وجود داره که میگه دلیل واقعی بودن مجسمه های یونان باستان اینه که اونا واقعی ان و انسان هایی بودن که با چشم های مدوسا سنگ شدن!)

و اینکه امروزه تتوی مدوسا نماد دختراییه که مثل مدوسا مورد آزار و اذیت قرار گرفتن..

نظر شما چیه؟ بازم از این تستا بسازم؟