دبیرستان MBTI p2

خب ی چیزی یادم رفت بگم اگه خواستین این سناریو رو تصور کنین من از فن ارت های Carmen ایده گرفتم و چیزی که دارین میخونین بیشتر اطلاعات رو از فن ارت های اون برداشتم (گرافیکش مث عکس بالا و کاور تست, دیگه خودتون بشناسین)

(اینم یادم رفت INFP INTP از بچگی باهم دوست بودن و تو ی مدرسه درس میخوندن و صمیمی ترین دوستای همن) توی معرفی کلاس EXTP هم اونجا بودن و خب این طبق میل INFP نبود چون فکر میکرد قرار نیست دیگه ببینشون که این یکم اذیتش میکرد INXP توی دبستان با یکی بنام ISFP هم همکلاسی بودن که امروز توی معرفی دیدنش و یکم جا خوردن چون حدود 4 سال بود ازش خبری نداشتن

از اونجایی که INFP رو خیلی بدشانس نشون میدم EXTP رو هم نیمکت کناریشون گذاشتم اولین کلاسشون تاریخ بود که infp خیلی حوصلشو نداشت و سرش کل مدت رو میز بود و داشت به نحوه انتقام گرفتنش از EXTP فکر میکرد ولی خب معلم متوجه شد INFP گوش نمیده صداش کرد و ازش سوال پرسید معلم : خب خانم INFP میبینمکه خیلی خوب داری به درسم گوش میدی .ازت میخوام بیای پای تخته و به این سوالا جواب بدی(INFP از استرس داره سکته میزنه و EXTP هم دارن لذت میبرن) INFP با من و من سعی میکنه جواب بده و INTP داره بش میرسونه که یهو EXTP میزنن زیر خنده و معلم اونا رو هم میاره پای تخته و چون متوجه رسوندن های INTP میشه اونم میاره (بچه گیر اورده معلم)

همشون پای تخته چرتوپرت جواب میدن و فقط INTP عه که همه جوابارو بلده (البته کل تایم داشته نقاشی میکشیده) بعدهم معلم همشونو پرت میکنه بیرون بجز INTP INFP : ازتون متنفرم دلم میخواد خ.فتون کنمممم ENTP : به من چه خودت اشتباه جواب دادی . تازشم تو مقصری که ما اومدیم اینجا چون ما به تو خندیدیم INFP : چقد پروعی تو الان میزنم دهنتو ...ESTP :بسه بابا شماها که هیچکدومتون حوصله این کلاسو نداشتین الان میتونیم بپیچونیم بریم INFP : من بم..رم با شما جایی نمیام . همون لحظه معلم اومد که بهشون سر بزنه و به infp گفت : خوب حواسم به تو یکی هست . اینجا بود که رنگ INFP پرید . بعد به ENTP گفت توکه خواهر برادرت خیلی منظم بودن ولی مثل اینکه باید با تو از همین الان درگیر باشم . اون لحظه بود که ENTP میخواست ی سی..لی محکم بخوابونه تو گوش معلم ک INFP اروم بش گفت : فعلا باید تحملش کنیم بعدن درست بش جواب میدیم . بعدش معلم برگشت تو کلاسو گرم درس دادن شد

ESTP : میگما شماها گشنتون نیست؟؟ و از جیبش کلی شکلات و اسمارتیزو کلا هله هوله دراورد و همشون خوردن ENTP هم دوتا نوشابه باز کرد INFP : شما چجوری اینارو اوردینن؟؟؟ENTP : ما حرفه ایم داداش EXTP هم که واسه خودشون نوشابه و هله هوله میخوردن INFP : به منم نوشابه بدییننن تشنم شدد ENTP : بخاطر تو اومدیم اینجا تازه ESTP بهت خوراکی داد ولی من نمیدم مال خودمه INFP و ENTP شروع میکنن به زدن همدیگه ک ESTP بهشون میگه ساکت شین وگرنه این عزر..ائیل پیداش میشه

ESTP : میگما شماها گشنتون نیست؟؟ و از جیبش کلی شکلات و اسمارتیزو کلا هله هوله دراورد و همشون خوردن ENTP هم دوتا نوشابه باز کرد INFP : شما چجوری اینارو اوردینن؟؟؟ENTP : ما حرفه ایم داداش EXTP هم که واسه خودشون نوشابه و هله هوله میخوردن INFP : به منم نوشابه بدییننن تشنم شدد ENTP : بخاطر تو اومدیم اینجا تازه ESTP بهت خوراکی داد ولی من نمیدم مال خودمه INFP و ENTP شروع میکنن به زدن همدیگه ک ESTP بهشون میگه ساکت شین وگرنه این عزر..ائیل پیداش میشه

ENTP INFP هم ک دیدن بهتره بس کنن اروم شدن و در اون لحظه رویایی و لذت بخش معلم اومد و همه خوراکی هاشونو خورد.. نه چیزه ینی برداشت و برای همشون ی نمره منفی گذاشت دیگه اینجا بود ک ENTP خواست بره تو دل شیر و تعهده رو بده ک INFP ESTP گرفتنش و گفتن بچه بیا پایین زورت نمیرسه

ی 20 دیقه ای بود که معلم نیومده بود سر بزنه انگا کلا یادش رفته بود. هنوزم 40 دیقه دیگ مونده بود تا زنگ که یهو INTP اومد بیرون و رفت پیششون INFP : تو اینجا چیکار میکنیی؟؟؟؟؟؟ تو هم انداخت بیرون؟INTP : نه بابا مثلا میخوام برم دس ب اب . ببینم اذیتت نکردن که کردن؟ زدیشون ؟؟ENTP: ما که مر>ض نداریم الکی اذیتش کنیم ESTP یهو زد زیر خنده و همه زدنش ینی خ.فه شو الان معلم میاد خلاصه که INTP ی پنج دقه ای پیششون بود و بعد رفت دستاشو خیس کرد و رفت سر کلاس (هوش و ذکاوت)

خلاصه که این 40 دیقه ب اندازه 40 روز برای INFP کنار اون دوتا خل و چل نه چیزه ینی گل و گل گذشت زنگ تفریح: INXP با ENFP رفتن باهم تو حیاط و حرف میزدن و اتفاق خاصی نیوفتاد فقط ENFP یکم با INFP سر بیرون انداختنش با اون دوتا شوخی میکرد که همین باعث شدINFP کل حیاطو دنبالش بدوعه و نفس اونقدری بگیره ک بیوفته وبیهوش شه INTP هم ی ساعت روش اب ریخت تا بیدار شه و EXTP هم که اون دورو برا بودن براش فاتحه میخوندن INTP هم برای تشکر روشون اب ریخت