کارآگاه بیگبی : حل مشکل گلامور

در همان لحظه که تاد در حال گریه کردن بود برای مرگ دخترش ، بیگبی متوجه یه شی یا وسیله عجیب شد رفت سمت اون متوجه شد که این یک تبر هست همون تبری که خیلیی وقت پیش دیده بود.... این تبر همون تبر داستان شنل قرمزی هست که شکم گرگ پاره کرد و مادربزرگ و شنل قرمزی بیرون اومدن اما چه کسی این تبر داره ؟؟؟

بیگبی : هعی تاد من میرم به فیبل شناسی بعد برمیگردم این محیط تمیز کن که انسان متوجه نشن . تاد هیچی نگفت و بیگبی رفت به تالار فیبل شناسی شیاد براتون سوال شده باشه فیبل شناسی یعنی چی فیبل همه کاراکتر های کارتونی و داستانی اون زمان هست. بعد از مدتی بیگبی به تالار فیبل شناسی رفت و در اونجا پینوکیو انسان را ملاقات کرد....

پینوکیو : وایی بیگبی تروخدا منو نخور من آرزو ها دارم . بیگبی : کارتو درست انجام بدی بهت کاری ندارم کتاب فیبل شناسی بیار میخوام یک فیبل پیدا کنم . پینوکیو که در تعجب بود با ترس رفت کتاب فیبل شناسی آورد . بیگبی : هعی پینوکیو تاحالا این تبر جایی دیدی ؟ پینوکیو : فک کنم بشناسم این تبر برای کیه فکر کنم برای داستان شنل قرمز و تو هست بعد از مدتی گشتن پینوکیو متوجه شد که این تبر برای کیه ....

پینوکیو : هعی کارآگاه این تبر برای داستان شنل قرمزی و نجار طمع کار هست و داستان تو این تبر متعلق به کسی نیست جز وودزمن این همون کسی هست که تو داستان شنل قر..... بیگبی : بسه متوجه شدم میتونی پیدا کنی کجا هست الان ؟ پینوکیو : خب راستش این کار من نیست یکیو میشناسم که خوراکش این کار هاس میتونم آدرسشو بهت بدم ؟ بیگبی : زود بگو میخوام این پرونده ببندم پینوکیو آدرس گفت اما نگفت که فرد مقابلش چه کسی هست سپس بیگبی به این مختصات و مکان رفت

بیگبی : یه حسی بهم میگم طرف مقابل من خبر داره که من دارم میام پس بهتره آماده باشم چون هر فیبلی میتونی اینجا باشه بیگبی درست روبروی یک هتل بزرگ ایستاده بود و آروم به هتل نزدیک شد که ناگهان یکی اورا صدا زد : هعی بیگبی اینجا چیکار میکنی . وقتی که بیگبی برگشت دید که اون شخص کسی نیست جز .....