
داستانی براساس واقعیت

یکی بود یکی نبود!روزی از روزهای نسبتا سرد اوایل بهار ...-لیلیث میشه از کلارا بپرسی جواب معادله دوم رو نوشته؟من سر کلاس جا موندم. +اِماا چرا خودت نمیپرسیی؟ -نمیتونم سخته. *لیلیث چشم غره ای رفت +یعنی چی سختهه؟بالاخره که باید یاد بگیریی؛تو به زودی قراره تو جامعه ی بزرگتری بری و وقتی نمیتونی تو یه جامعه کوچیک این کارو بکنی چجوری میخوای تو اون جامعه به اون بزرگی این کارو کنی؟ -خودمم اینو میدونم اماا.. نمیتونم اگر میتونستم همین کارو میکردم +خب اگه منم وقتی کاری رو امتحان نکردم همش بگم نمیتونم نمیتونم،نمیشه دیگه. -من امتحان کردم!نشده.. +دقیقا کی امتحان کردی؟ -پارسال،مثلا یه بار به بچه ها سلام کردم... اما هیچ کس جواب سلامم رو نداد...

+خب اونجوری که تو میای وسلام میکنی منم نمیشنوم چه برسه به اونا. -اتفاقا بلند سلام کردم فقطم همون یه بارو ولی کسی جوابمو ندادد!من سعی کردم ولی سعیم جواب نداد! اصلا فکر میکنی چرا من همیشه اینقدر آروم حرف میزنم و سلام میکنم؟؟به خاطر اینکه خودمو توجیح کنم که اگر اونا جواب ندادن به خاطر اینه که نشنیدن! *لیلیث لحظه با حالت متعجبی به اِما خیره شد. +خب فقط یه باار؛سعی کردن یعنی تلاش مداوم،تو تاحالا مداوم سعی کردی که روابط اجتماعیت رو با بقیه بهتر کنی؟ -خب نه چون همون یه بار تو ذوقم خورد،بعدشم سعی کردن مداوم هم سخته هم خسته کننده. +آره!سخته،منم قبول دارم فکر کردی واسه من اینکه با همه گرم بگیرم راحته؟نه اصلا من گاهی حالم خیلی بد بود ولی چهره اجتماعیم رو حفظ کردم و باز با همه حرف زدم و شوخی کردم،انگار نه انگار اتفاقی افتاده!با یه بار سعی کردن هیچ چیز تغییر نمیکنه.. -اما الان که چیزی به پایان مدرسه نمونده، بیخیال...

+تو اگه الان اینو بگی سال بعدم همینو میخوای بگی!پس کی قراره به فکر حل این مشکل بیوفتی؟کی قراره حلش کنی؟نمیشه که تا ابد همین جوری بمونی؟میشه؟؟ -نه خب قاعدتا نمیشه ولیی من نمیتونم +میتونی،هی نگو نمیتونم نمیتونم،میتونی فقط کافیه بخوای...اگه من تونستم پس تو هم میتونی! من پارسالو یادت نمیاد؟ -آره ولی آخه... +آخه نداره،میتونی

آن روز اِما برای بار هزارودویست ام تصمیم گرفت که روی روابط اجتماعی اش کار کند و این بار با پشتیبانی دوست خوبش لیلیث...به نظر شما آیا میتواند؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ماینهههههه
داستانت لایک شد 🌷
داستانم لایک شده 🙏
اسمش: دخترک گمشده 🍁
پین زیبا ؟
این جمله رو خیلی خوب میفهمم :
اصلا فکر میکنی چرا من همیشه اینقدر آروم حرف میزنم و سلام میکنم؟؟به خاطر اینکه خودمو توجیح کنم که اگر اونا جواب ندادن به خاطر اینه که نشنیدن!
مثل همیشه عالی :)
نمیدونم چی باید بگم
از طرفی خوشحالم که درک شدم
و باز از طرفی دیگه چون درک شدم ناراحتم چون یه نفر دیگه این موقعیت مسخره رو تجربه کرده:*)
به هرحال خیلی ازت ممنونم لطف داری:)
این به شدت با رابطه من با یکی از دوستام شباهت داشت ؛ من نقش لیلیث رو داشتم . . .
عالی ، ادامه بده !
عه چه جالب:>
حتمااا🌹🌝
داستانت،خودت>>>>>>>>>>>>>>
تو>>>>>>>>>>>>>
ما>>>>>>>>>>>>>
😂😂
+😂🙂💕
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
به کتابچه ی لونا نیز سر بزنید! 🧚♀️
داستانم / کتابچه ام :دخترک گمشده! 🌙
ممنونممم خیلیی لطف داریی🌝🌹
حتمااا
خواهش می کنم 🌷
مرسییی🔮
خواهش میکنم 😊
مرسیی 🌷
🌹🌹🌹
🌷🌷🌹
امیدوارم🥲
من مشکل ارتباطی ندارم ولی خب با توجه ب اتفاقایی ک برام افتاده نمیتونم ب همه اعتماد کنم کلا تو کلاسمون دوتا رفیق دارم:)
:')
وای واقعا خییلی شدید اینو درک میکنم
اول سال با هممیزیم کلا تا چند هفته شایدم ماه هیچ حرفی نمیزدم و ارتباطی برقرار نمیکردم
الان با تلاش های فراااوان و طاقت فرسا و به زور تونستم باهاش دوست شم
دقیقااا منمم
دقیقا انگار داستان منو نوشتی:)
عالی بود
ممنونمم🌹
{فکر کردی واسه من اینکه با همه گرم بگیرم راحته؟}
این تیکش واقعا قشنگ بود 🍃
ممنونمم
لطف داری🌹
خوشحالمم که خوشت اومده🌝🌹