
✧توی این پست با زندگی مینروا مک گوناگال آشنا میشی!✧
خیلی ممنون میشم تا آخر این پست همراهم باشی و اگه هنوز پارت یک رو نخوندی اول اونو بخون بعد بیا:)) 🩷🩷🩷🩷🍓🩷🩷🩷🩷

با تلاش و کار خود، مینروا ثابت کرد که معلمی سختگیر و در عین حال، الهام بخش است و با روحیه ای بسیار قوی، کنترل دانش آموزانش را حفظ می کرد. در این زمان، مینروا وقتی از مادر غافل خود (در میانه یک نامه پرحاشیه از اخبار روستا) با خبر شد که دوگال با دختر یک کشاورز ازدواج کرده است، شوکه شد.

آلبوس اواخر همان شب در کلاس درس اشک دانش آموز سابق و همکار خود را دید و مینروا تمام ماجرا را برای او تعریف کرد. آلبوس هم او را دلداری داد و بخشی از تاریخچه ی خانوادگی خود را که قبلاً برای او ناشناخته بود به مینروا گفت.

پس از ظهور دومین جادوگر تاریکی، لرد ولدمورت، مینروا در مبارزه با لرد ولدمورت و مر☆گ خواران او شرکت کرد، اگرچه او هنوز در هاگوارتز در طول اولین جنگ جادوگران تدریس می کرد. پیش از این، با وجود اینکه معلم تام ریدل نبود، اما به او مشکوک بود بنابراین ترس های خود را در خلوت با دامبلدور در میان گذاشت.

با این حال، مک گوناگال ترجیح داد به محفل ققنوس که در آن زمان مورد پسندش نبود، نپیوندد. در عوض، بدون اینکه دانشآموزانش بدانند، او شبهای زیادی را به جاسوسی برای آنها به شکل یک گربه سپری میکرد و اطلاعات مهمی در مورد فعالیتهای پیروان ولدمورت برایشان به دست میآورد.

در سال ۱۹۸۱، هری پاترِ نوزاد پس از ک☆شته شدن والدینش جیمز و لیلی پاتر، در حالی که از پسرشان در برابر آسیب محافظت می کردند، لرد ولدمورت را در خانه خانوادگی خود در دره ی گودریک "شکست" داد. سقوط ولدمورت در نهایت به نبرد پایان داد و پیروان او دستگیر شدند و کسانی که فرار کردند مخفی شدند.

مینروا نیز به ساری سفر کرد و یک روز کامل را صرف مشاهده خانواده دورسلی کرد تا ببیند آیا آنها استانداردهای مراقبت از هری را دارند یا نه، زیرا آنها تنها خویشاوندان زنده ی او بودند و پدر و مادرش اکنون م☆رده بودند.

آنچه او دید او را به وحشت انداخت. دورسلیها اگر تلاش میکردند، نمیتوانستند مانند لیلی و جیمز باشند. او به همراه روبیوس هاگرید، زمانی که دامبلدور هری را با وجود مخالفتهایش برای واگذاری او به این مشنگ ها، که به نظر او «بدترین نوع» آنها هستند، در آستانه خانه دورسلیها قرار داد، در آنجا حضور داشت. او هر از گاهی در دوران کودکی هری را به دقت زیر نظر داشت، مانند اعضای محفل ققنوس. و پایان🍓🩷
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
خیلی خوب و کامل
آفرین!
عالی بودی 😘