خودکاری مشکی برداشت و شروع به نوشتن کرد کاری که هر شب با انجام آن آرام میشد، لبخندی گوشه ی لبش نشست و آرزو ها و دعا هایش را نوشت، نمیدانست این کار احمقانه را چرا هرشب تکرار میکند آخر مگه آرزو هایش تا الان برآورده شده بود؟ *قیژژژژ* از جایش پرید، صدا از طبقه ی پایین بود پاشد و در اتاقش را باز کرد و با لحنی نگران گفت:«مامان؟!» مادرش از طبقه ی پایین جواب داد:«لیسا بیا کمکم» دوان دوان از پله های قهوه ای و چوبی پایین رفت و مادرش را درحال بلند کردن یک کوزه که پدربزرگش به آنها داده بود دید البته چمدانی که کنار مادرش بود بیشتر متعجبش کرده بود.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
چه داستان قشنگی بشه این یکی
موفق باشی زیبا
جدی میگی؟💗
مرسیییی عزیزم💖💖💖
@Lady bug
راستی اجی یه سوالمن این تابستون میرم یه ۲ هفته ترکیه و میخواستم از تو که قبلا اونجا رفتی بپرسم چه جوریا هست اونجا؟
______
عههه به سلامتیییی
جای خوبیه جاهای دیدنی زیادی داره.اگه با تور گردشگری برید همه ی مکان های دیدنی رو بهتون نشون میدن...شبا هم که همه میرن کشتی سوار میشن حالا اگه تونستی برو کشتی هم سوار شو خیلی حال میده😂
مرسیییی🩷🩷🩷
اوه چه خوب😁
حتما میرم😂😁
عالییییی بودددد آجیییی🥹
مرسیییییی اجییی❤️🤍❤️🤍❤️😍😍
راستی اجی یه سوال
من این تابستون میرم یه ۲ هفته ترکیه و میخواستم از تو که قبلا اونجا رفتی بپرسم چه جوریا هست اونجا؟