
این تست را هوش مصنوعی داده است پس هیت ندهید

روزی روزگاری در شهر کوچکی که در میان تپههای روستایی قرار داشت، زن جوانی به نام لیلی زندگی میکرد. او به خاطر روحیه وحشی و بی دغدغه اش معروف بود و همیشه به دنبال ماجراجویی و هیجان در زندگی روزمره اش بود. یک روز در حالی که در بازار شهر قدم می زد، چشم لیلی به یک غریبه خوش تیپ افتاد. قد بلندی داشت با موهای تیره و چشمان آبی نافذ و پوزخندی شیطنت آمیز روی صورتش بود. قلب لیلی با تپش چشمان آنها به هم خورد و او می دانست که باید با این مرد ملاقات کند.

طبق سرنوشت، غریبه که لئو نام داشت، در کافی شاپ محلی که لیلی به آن رفت و آمد می کرد، کار می کرد. او مأموریت خود را بر این گذاشت که هر روز از مغازه بازدید کند، به این امید که بتواند نگاهی اجمالی به او داشته باشد. و مطمئناً، در یک بعد از ظهر آفتابی، لئو سرانجام به او نزدیک شد و صحبتی را آغاز کرد. از آن لحظه به بعد، لیلی و لئو جدایی ناپذیر بودند. آنها هر لحظه بیداری را با هم گذراندند و شهر و مناطق اطراف آن را کاوش کردند. آنها به پیاده روی های طولانی، پیک نیک در کنار دریاچه رفتند و حتی جرات کردند با هم چتربازی کنند. عشق آنها وحشی و آزاد بود، درست مثل روحشان.

اما با گذشت زمان، لیلی متوجه شد که لئو شبیه هیچ مرد دیگری نیست که تا به حال دیده بود. او یک جنبه وحشی برای او داشت، یک رگه بی پروا که هم او را می ترساند و هم هیجان زده اش می کرد. او متوجه شد که دائماً بین اینکه بخواهد او را نگه دارد و بخواهد فرار کند، درگیر شد. عشق آنها یک ترن هوایی بود و لیلی هرگز نمی دانست که در آینده چه انتظاری دارد. لئو یک روز او را با یک شام عاشقانه زیر ستاره ها غافلگیر می کرد و روز دیگر روزها بدون هیچ حرفی ناپدید می شد. اما مهم نیست که چه اتفاقی می افتاد، لیلی نمی توانست عشق شدیدی را که به او احساس می کرد انکار کند.

عشق آنها یک عشق دیوانه کننده بود، پر از فراز و نشیب، خنده و اشک. اما همچنین پرشور و همه کاره بود. لیلی نمی توانست زندگی خود را بدون لئو تصور کند و می دانست که او نیز همین احساس را دارد. در نهایت عشق آنها بر تمام موانعی که با آن روبرو بودند غلبه کرد. آنها یاد گرفتند که دیوانگی یکدیگر را در آغوش بگیرند و هرگز عشق آتشینی را که بین آنها شعله ور بود رها نکنند. و در حالی که در لبه صخره ایستاده بودند، مشرف به شهری که همه چیز از آنجا شروع شد، لیلی و لئو قول دادند که تا ابد یکدیگر را دوست داشته باشند، به روش های وحشیانه و دیوانه کننده خود. —————————————————
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
قشنگ بود