و بعد انگار که زمان ایستاده باشد، هیچ اتفاقی نیفتاد. وضع ملکه مادر نه بهتر شد، نه رو به وخامت گذاشت. ملکه مادر بین مرگ و زندگی معلق مانده بود و تن نحیفش درست لبه زندگی تکان تکان می خورد و هر لحظه ممکن بود به آن سمت دیگر برود، لیکن با طنابی باریک به این سمت محکم شده بود، طنابی که از روی هوسی نامعلوم، مرگ نگهش داشته بود، چرا که جز مرگ چه کس دیگری می توانست طناب را نگه دارد. آن روز هم گذشت و آن روز، چنان که اول قصه هم گفتیم، هیچ کس نمرد. {قسمتی از کتاب}
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
96 لایک
نه این خیلی خوشگل بود
میخرمش
شایدم بدزدم
نه این ارزش خریدن داره .
اره میخرمش
مرگ چیز خوشگلیه باید بخرمش🤭🤭
حتما 👩🏻🌾
بهبههه عالیی
مرسیی
عه اینجا اومده بودم که
کاورات هم بوسی بوسی
خیلی
پس فرداش چی کسی مرد؟
نه هنوز نمردن سخت جونا
افرین سگ جونن
آهان اره همین .
صحیح
واو
همچی بوسی بوسی
موافقم
اکانتت بوسی بوسی
اومگ مرسی
خودت بوسی بوسی
بوث بهت
وایب بوسی بوسی
خیلی بوس بوسیه وایبش .