رویایی که به واقعیت پیوست

امروز هم مثل روز های عادی داشتم تلویزیون رو نگاه میکردم که یهو چشمام چهار تا شد توی اخبار داشتن میگفتن کنسرت بی تی اس با تاریخ ( روز تولدتون ) که یعنی چند روز دیگه هست در ایران بر گذار میشود توهم از شدت خوشحالی یک جیغ کشیدی توهم به سه تا از صمیمی ترین دوستات زنگ زدی که اوناهم ارمی بودن

( قبل از هرچیزخ با اهنگ فایر بی تی اس گوش بده بعد بخونیش) امروز هم مثل روز های عادی داشتم تلویزیون رو نگاه میکردم که یهو چشمام چهار تا شد توی اخبار داشتن میگفتن کنسرت بی تی اس با تاریخ ( روز تولدتون ) که یعنی چند روز دیگه هست در ایران بر گذار میشود توهم از شدت خوشحالی یک جیغ کشیدی توهم به سه تا از صمیمی ترین دوستات زنگ زدی که اوناهم ارمی بودن

دات1 ( یکی از دوستای صمیمت اسمشو جای ا.ت1 بزار ) بهش گفتی و هردوتون خیلی خوشحال بودید بهش گفتی به اون دوتا دوستتم بگه بعد باهم قرار گذاشتین که ساعت چهار بعد از ظهر برین واسه کنسرت لباس بخرین

رفتین لباس خریدین ( اینم لباس خودت ) ( لباس دوستات هم توی اس بعدی میزارم ) همیطوری که داشتین حرف میزدین یه چیزی یادت اومد گفتی که ارمی بمب ندارین ولی یکی از دوستات ه گفت من مادرم یه دوست داره از این وسایلای کیپاپ مثل ارمی بمب و این چیزا میفروشه و گفت برای هر چهار نفرتون میخره و بعد تو و اون دوتا دوست دیگت بغلش کردید بعد خدا حافظی کردی ولی تو نرفتی خونه رفیتی آرایشگاه تا موهاو رنگ کنی و کوتاهشون کنی ( ایم لباس دوستات )

رفتین لباس خریدین ( اینم لباس خودت ) ( لباس دوستات هم توی اس بعدی میزارم ) همیطوری که داشتین حرف میزدین یه چیزی یادت اومد گفتی که ارمی بمب ندارین ولی یکی از دوستات ه گفت من مادرم یه دوست داره از این وسایلای کیپاپ مثل ارمی بمب و این چیزا میفروشه و گفت برای هر چهار نفرتون میخره و بعد تو و اون دوتا دوست دیگت بغلش کردید بعد خدا حافظی کردی ولی تو نرفتی خونه رفیتی آرایشگاه تا مو هاتو کوتاهشون کنی ( ایم لباس دوستات )

( اینم مو هات که کوتاهشون کردی ) بعد رفتی خونه و یک دوش گرفتی خیلی واسه روز کنسرت ذوق داشتی همینحوری این چند روز گذشت و روز کنسرت اومد

( اینم مو هات که کوتاهشون کردی ) بعد رفتی خونه و یک دوش گرفتی خیلی واسه روز کنسرت ذوق داشتی همینحوری این چند روز گذشت و روز کنسرت اومد

همون دوستت که ارمی بمب براتپن خرید بو ارمی بمب هاورو اورد واسه تون و یکی دیگه از دوستات هم بلیط خریده بو که ردیف اول بود چند ساعت توی صف بودین ولی دیگه نوبت شما شد و رفتین رو صندلی تون هنوز یک ساعت به کنسرت مونده بود

همون یک ساعتم گذشت و کنسرت شرع شد تو و همه ی ارمیا داشتید از خوشحالی جیغ میکشیدید خیلی خوشحال بودید همینجوری اجرا هارو میدید خیلی بهوتن خوش گذشت بعد کنسرت که دیگه با دوستات خدا حافظی کرده بودی توی فکر بودی که میگفتی بعد این همه سال بالاخره رویایی که از روزی که ارمی شده بودی رو داشتی به واقعیت پیوست

ببخشید دستم خورد ناظر جان لطفا منتشر کن چیز بدی نداره