یک داستان تخیلی و جناییه که خودم دارم مینویسمش میتونید یه نگاه بهش بندازید:)
ورونیکا ویکتور و نیکی به سمت سرسره رفتند تا بازی کنند هوا کم کم تاریک شد و بارون میبارید تصمیم گرفتند به خانه برگردند
به دنبال پدرو مادر میگشتند اونا کجا بودند؟بچه
ها فکر میکردند پدر و مادر به خرید رفتند یا کاری ضروری داشتن پس با همین خیال نشستند و منتظر مانندند...
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
لیا چان من بیو تو خوندم و از اونجایی که یک سال ازم بزرگ تری (لیا سنپای) صداتون میکنم مشکلی که نداره؟!
نه خیلیمخوبه^^♡
پس سنپای مشتاقانه منتظر پارت های بعدی هستم (:
اوه حتماا^^
تخته های کف خونه جیر جیر میکنن، آروم از لایه در نگاه میکنه ولی اونا پدر و مادرش نیستن. 🫠🫴🏾
*تشویق کردن
جالب بود یهو تستتو دیدم،و واقعا قشنگ بود.
می شد راحت تصور کرد شخصیتا رو؛ ولی یه ایرادی که داشت شیوه نوشتن بود یجا ادبی بود یجا زبانی بهتره همه جاش یه طور باشه.
(نمیدونم درست متوجه شدم یا نه ولی داستان یه وایب کلاسیک قدیمی طور انگار میداد به دلیل اسم شخصیتا اینو میگم درسته!؟)
و اینکه من اسلاید 8 رو خیلی دوست داشتم: هوای ابری مه گرفتهی اول صبح، همه جا تقریبا تاریکه ورونیکا رو با یه لباس قهوه ای میشه تصور کرد که صدایی رو میشنوه و فکر میکنه پدر مادرش برگشتن، به سمت در قدم بر می داره.....
مرسی از اینکه ایراداتمو بهم گفتی تو مارتای دیگه حتما رعایتش میکنم:)♡
و اینکه اره تقریبا یه همچین وایبی داره
قلمت خیلیی خوبههo-o♡
خواهش میکنم 😄
آریگاتووو♡
:)♡