
با اینکه حمایت نمیشه، براتون گذاشتم، ولی حمایت کنید پلیز💖🫂
دراکو:میشه باهام به ضیافت بیای؟حالا که ۱۶ ساله شدم باید با یکی برقصم،دختری جز تو نمیشناسم،میشه بیای؟(کمی سرد ولی مودبانه) ماری:ولی ما حق خروج از هاگوارتز رو نداریم. دراکو: مادرم با مگانگال صحبت کرده،تو بگو میای یا نه؟ ماری:حتما،چرا که نه،ساعت و روزشو بگو(خوشحال) دراکو: واقعا(لبخند) دراکو:خب راستش فردا شبه ساعت ۷:۳۰. ماری:فردا(با جیغ) ماری:حالا چی بپوشم[مشکل هر روز دخترا🤣] دراکو: من چمیدونم. ماری:باشه باشه،من رفتم. (رسیدم به خوابگاهم) هرماینی:چی شده، همه چیز رو براشتوصیح دادم و کت رو رو برداشتم و گفتم:میشه تو هم باهام بیای؟ هرماینی:ببخشید کار دارم. امیلی:من میتونم بیام. مجستیا:منم میام. ماری : باشه بدو حاضر شو. نویسنده: اگه براتون سوال شده که مرگخوارا مگه دستگیر نشدن، باید بگم این مراسم مال اصیل زاده هاست، چه کسانی که مرگخوار بودن و به دلایلی دستگیر نشدن، چه دوستان و آشنایان خانواده مالفوی.
(رسیدیم هاگزمید) داشتیم همینطوری قدم میزدیم امیلی:مدلی مد نطرت هست که دنبال همون بگردیم؟ ماری:نه. به مغازه..[خودتون یچی بزارید]... رسیدیم و رفتیم داخل، راستش مادرم هروقت میان هاگزمید، کلی از اینجا خرید میکنه. مجستیا:با دیدن اینا منم هوس خرید کردم،برو چندتا لباس بردار منم چندتا برات برمیدارم ،پُرو کن چندتاشون رو بخریم. ماری:اوکی. رفتم و چندتا لباس برداشتم. بعد ۲۰ دقیقه با دست پر به سمت اتاق پرو رفتم و امیلی و مجستیا رو صندلی روبه رو در اتاق منتظرم بودن. اولین لباسو پوشیدم(مشکی،نگین کاری شده ،دامن صاف تا آخر و یقه هفت با آستین بلند) امیلی: خیلی قشنگه.. مجستیا:قشنگه ولی سن بالا نشونت میده،خودت خودتو ببین. ماری :راست میگی بعد چند دقیقه با لباس بعدی اومدم(لباس سرخابی جیغ آستین حلقه ای و یقه بسته) مجستیا:خیلی بهت میاد ولی مناسب اون جمع نیست.

مجستیا:خیلی بهت میاد ولی مناسب اون جمع نیست. لباس سوم رو پوشیدم(زرد اکلیلی پف دار تا بالا زانو) امیلی:شبیه عروسک شدی. مجستیا:واقعا فکر میکنی اینو اونجا بپوشی؟ ماری:نه(خنده) و دوباره به اتاق پرو رفتم. لباس چهارم رو که داشتم میپوشیدم و کش موهام پاره شد و موهام باز شد(یه لباس سبز اکلیلی با یقه هفت و جذب ) پوشیدم و اومدم بیرون.

لباس چهارم رو که داشتم میپوشیدم با خودم گفتم با مو های باز قشنگ تر میشه.(و موهام رو باز کردم) پوشیدم و اومدم بیرون. هر دوتاشون محو من شده بودن مجستیا:محشر شدی(چشاش برق زد) امیلی: با مو باز خیلی خوشگل تری. ماری: ممنون(لبخند خجول) ماری: همینو برای فردا میخرم، بریم قسمت کیف و کفش ها. امیلی: من میمونم، خسته شدم. ماری؛ اوکی. رفتیم سمت قسمت کیف و کفش ها. این مثل انتخاب لباس سخت نبود و همون لحظه اول کفش چشممو گرفت و با توجه به سایزش از قفسه برداشتم، بعدرفتم روبه رو سمت کیف. مجستیا:اینجا تنوع زیاده، من نمیدونم خودت انتخاب کن. ماری: این به نظرم قشنگ تره.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آقا پارت بعد رو بزار دیگه تحمل ندارم😐😐😐
۳ روزه تو صف بررسیه، دوباره سعی میکنم.
عالییی بوددددد🖤🖤
مرسی💖
:))) 🖤 🥺💚🫂
تو رو خدا پارت بعدی
تا شنبه میزارم🙂