
این خاطره واقعیت محضه و از هیچ جای کپی نشده و قابل کپی شدن نیست
جریان از وقتی شروع شد که امتحانای نهایی کلاس ششم برگزار شد. چند روز یک بار میرفتیم و امتحان میدادیم بعد بر میگشتیم خونه.از حق نگذریم معلم کلاس ششمم خیلی معلم خوبی بود.از کلاس اول تا الان علومم ضعیف بوده و هست.سر امتحان نهایی علوم چیزی رو تجربه کردم که گاهی ترسناکه.
حدس میزنم بدونین لج کردن با کتاب چه شکلیه. سر امتحان علوم با کتاب لج کردم و بد خوندم.(درس رو متوجه نمیشدم) ولی شب قبل از امتحان ترس برم داشت که نکنه امتحان رو خراب کنم.به مامانم گفتم 《مامان فردا زود تر بیدارم کن درس ها رو دوره کنم》شب قبل از امتحان هم خیلی کم خوابیده بودم و امتحان هامون تقریبا با فاصله کمی برگزار میشد. حدس بزنین چی شد... از خستگی توان ادامه دادن رو از مغزم گرفتم و صبح روزی که امتحان داشتم کتاب تو دست برای پنج دقیقه خوابم برد.
این پنج دقیقه نزدیک بود ابدی بشه. توی این پنج دقیقه خوابیدن تجربه نزدیک به م.ر.گ رو داشتم. خواب دیدم: از دور دارم به یه فضای باز داخل آسمون نزدیک میشم.یعنی انگار داشتم تو آسمون پرواز میکردم. همزمان با جلو رفتن داخل آسمون توی ذهنم یه آهنگی که شبیه به صدای کالیمبا بود پلی شد.حس خوبی به این آهنگ نداشتم ولی مجذوبش شدم.
رنگ هایی که داخل خوابم میدیدم به طرز ترسناکی واقعی بود.رنگ های بهترین مداد رنگی ها هم نمیتونن توصیفشون کنن.قشنگ ترین رنگ آبی آسمونی رو توی زندگیم همون یک بار دیدم.ابر ها واقعا سفید بودن. انگار رنگ ها زنده بودن. یه حسی بهم میگفت اگر آهنگی که توی ذهنمه قطع بشه همه چی تموم میشه.همین طوری که توی فضای آسمون میرفتم جلو یه دختر رو دیدم که یه لباس بلند سفید و آستین دار تنش بود.موهای صاف قهوهای طلاییش رو هم به حالت خیلی خوشگلی پشت شونه هاش انداخته بود.دختره بال داشت.بال هاش سفید بودن و پر هاش مرتب بود.دختر به صورت دورانی و به پشت داشت روی هوا ملق میزد.خیلی خوش حال بود.طوری که صدای قهقه از ته دلش رو میشنیدم.فضایی که داخلش معلق بودم یکم حس ترس رو بهم القا میکرد ولی از این که اونجا بودم خوشحال بودم.برام ناشناخته بود ولی کنجکاو بودم اگر به دختر سفید پوش برسم چی میشه.
میدونستم آهنگ توی ذهنم رو به اتمامه و خیلی به دختر نزدیک شده بودم.حس میکردم هم زمان با رسیدن به دختر آهنگ تموم میشه. میدونستم ثانیه های آخر آهنگه که همون لحظه مامانم بیدارم کرد و گفت برم آماده بشم. جالب اینجاست که امتحان علومم رو خراب کردم.وقتی نمره مو حساب کردم دیدم میشم ۱۸ و نسبت به بقیه امتحان هام که ۲۰ بود خراب کرده بودم. تا یک ماه بعد از این که این خواب رودیدم و فکرم مشغولش بود فکر میکردم یه خواب معموله تا این که یه روز نشستم و بهش فکر کردم. تمام اون رنگها،حسی که داشتم،آهنگ،این که میدونستم تهش چیه،این که انگار بدن نداشتم ولی اجزای بدنم رو حس میکردم و عجیب ترینش این که بعد از چندیدن ماه به وضوح یادمه چی دیدم.یکم تحقیق کردم و مطمئن شدم تجربهش کردم.
همه این ها رو گفتم تا یه چیزی رو به تمام محصل های دنیا نشون بدم. این که این اتفاق برای من و هزاران نفر دیگه، فقط و فقط سر استرس امتحان ها و کنکور افتاده،دور از ذهن نیست که برای شما هم بیوفته(خدای نکرده) . یکی از دوستای خانوادگیمون سر کنکور حالش بد شده و مجبور شده بره بیمارستان چون ضربان قلبش خیلی بالا بوده. یکی از فامیل های دوستم سر کنکور س.کته قلبی زده و برای همیشه رفته. پس خواهش میکنم در طول سال درس رو خوب بفهمید که مجبور نشید شب امتحان یک کتاب رو بخونید. کلاس ششمی هایی که دارن این پست رو میبینن از امتحان نهایی نترسید.شاید سخت و ناشناخته باشه ولی همیشه قبل از هر امتحانی یه نفس عمیق بکشید و بعد با خودتون بگید" من از پسش بر میام " باور داشته باشید میتونید و با آرامش تموم هرکاری رو شروع کنید.اصلا اهمیتی نداره که بخوای اولین نفر امتحانت رو بدی.اصلا اهمیتی نداره کارت یک ساعت طول بکشه یا دوساعت.مهم اینه که درست انجامش بدی. امید وارم یکم از استرس های تمام زندگیتون کم کرده باشم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اگه من رو تا امشب به۶۵۲ برسونید پست سه چیز که تا حالا ندیدم درست میکنم
من از پسش بر نمیام
هر وقت بگی من نمیتونم باید برای جبرانش ۱۷ بار بگی من میتونم🌱یکم به خودت انرژی مثبت بده.باور کن تاثیر داره💞🙂
من همیشه شب ها از استرس میمیرم که شاید امشب بمیرم.
ولی طوری که تو گفتی یه وایب عجیبی بهم دست داد.
به خانواده ات یا دوستات گفتی؟
کم مونده کل جهان رو خبر کنم.😂چیز ترسناکی نیست اگر ایمان داشته باشی کار خلافی تو زندگیت نکردی.تازه تا وقتی وقتش نرسه امکان نداره این اتفاق برای هیچ کسی بیوفته.😊💖
ممنون از راهنماییت💜
💖🙂
متاسفانه شیشمم وای من ادامه می دم و موفق می شم!
ببین می تونی به خانواده ات
اگر بخوای موفق میشی🙂💖
اگه مشکلی نیست میتونم به پیویت پیام بدم؟
حتما اشکالی نداره خوشحالم میشم🤗
استرس شدع جزئی جدا نشدنی از زندگیم🥲💔
استرس رو نمیشه از زندگی هیچ کسی جدا کرد ولی غیر قابل کنترل هم نیست😉💖
هعییی🥲🫂
من پنجمم. با تلاش و با امید و با ایمان میشه که از پس کارهات بر بیای.
من از پسش بر میام
کاملا با نظرت موافقم🙂💖
پشمام موند خودم ریختم😑😑
خدا لعنتشون کنه
😂💖
😅💔
منم شیشمم...
من از پسش بر میام
اگر بخوای میتونی🙂
من از پسش برمیام
ارع حتما ازپسش برمیایی 🙃
بهت قول میدم موفق میشی:)))