اینم پارت ۲۱ام...
آروم رفتم سمتش و روی صندلی کنار تختش نشستم.
آروم نفس میکشید. انگار خواب بود:- سوروس، من
واقعا متأسفم. نمیخواستم اینطوری بشه. چشماتو باز
کن. خواهش میکنم. :- امیلی... سرم رو برگردوندم و
مادام پامفری و مک گونگال رو دیدم:-پروفسور...بگید
مشکلش جدی نیست...بگید حالش خوب میشه... :-
بهتره بیای توی دفتر مادام پامفری. رفتم تو. مادام
پامفری شروع کرد :- انگار زخمی که چند سال پیش
برداشته بود گسترش پیدا کرده. همون جای نیش مار
رو میگم. دارم پادزهر ها رو امتحان میکنم. فعلا
وضعیتش مطلوبه. از لای در نگاهش کردم:-
پروفسور، میخواستم بگم که من همینجا میمونم. هر
چند روز که بشه، من مراقبشم. :- ولی کلاسهات چی؟
نمیتونی غیبت کنی. :- کلاسهامو شرکت میکنم.
خواهش میکنم. مک گونگال یکم فکر کرد،
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
پاترهدا لطفا نظر سنجیم رو ببینید،خییییلییی واجبه
دوستان عزیز داستان به همینجا ختم نمیشه، دو پارت دیگه هنوز مونده...
دم ناظر گرررممممم
چرا پارت جدید نمیذارییی
تو بررسیههههه
تو لیست من نیست
اگه تا فردا منتشر نشد دوباره بساز ،
شرلوک های مارول خودم ۳ روز تو بررسی بود منتشر نشد دوباره ساختم تو ۲ دقیقه منتشر شد
اوکی
تولدتمبارک!)
باآرزویبهترینها .
ممنونم 🤍
بوسبت
تولدت موبارک زیبااا
ممنوننن
تولدت مبارک نویسندهدی بی نظیرررررر🥳🥳🥳🥳🥳💙💙💙💙💙💙
مررسییییی
تولدت مبارک نویسنده ی خوب الآن و نویسنده ی خوب آینده
یه کادو تولد با معنی بهت میدم
مرسییییی🤍
تولدت مبارکککککککککککککککککک🥳🥳🥳🥳🥳🥳
مرسیییی
چه گشنگ بوددددد🥲
پس قضیه اون خوابه چی میشه دادا؟
کدوم؟
همونی که توی برج نجوم بود؟
آره
اون که خیلی وقته معلوم شده
منظورت ناجی امیلی موقع سقوطه؟
اعه
من فکر کردم بازم ادامه داره
ناجی امیلی هم معلوم میشه...
هیسسسسسس
باشههه