21 اسلاید پست توسط: aylin انتشار: 1 سال پیش 25 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اگر می حواهید با شخصیت های هری پاتر اشنا شید تا اخر پست رو ببینید
روفسور آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور (Albus Percival Wulfric Brian Dumbledore) یک جادوگر دورگه انگلیسی متولد سال ۱۸۸۱ است. او یک استاد دفاع در برابر هنرهای تاریک، سپس استاد تغییر شکل، و سپس مدیر ارشد مدرسه هاگوارتز بود. پروفسور دامبلدور همچنین به عنوان ماگوامپ عالی کنفدراسیون بینالمللی جادوگران (؟ تا ۱۹۹۵) و رئیس وارلاک پارلمان ویزنگاموت (؟ تا ۱۹۹۵؛ ۱۹۹۶-۱۹۹۷) خدمت کرد. او یک جادوگر دورگه بود که به عنوان بزرگترین جادوگر دوران مدرن و شاید هم تمام دوران تلقی میشد. او پسر پرسیوال و کندرا دامبلدور، و برادر بزرگ ابرفورث و آریانا است. پدرش هنگامی که دامبلدور جوان بود در آزکابان درگذشت و مادر و خواهرش نیز بعدا به طور تصادفی کشته شدند. این اتفاقات تاثیر زیادی روی زندگی و حتی مرگ او داشت، اما باعث شد تا او به فرد بهتری تبدیل شود.
دامبلدور در ابتدا قادر به اقدام مستقیم علیه گلرت گریندلوالد نبود که دلایل مختلفی داشت، از جمله پیمان خونی بین آنها، نظارت وزارت بر او، احساس او نسبت به گریندلوالد، و احساس گناه او برای مرگ آریانا. از این رو او نیوت اسکمندر را به نیویورک فرستاد تا فرانک تاندربرد را آزاد کند، و بعدا نیوت را برای نجات کریدنس بربون به پاریس فرستاد. پس از مرگ غمانگیز لتا لسترنج در پاریس، دامبلدور برای مقاومت در برابر گریندلوالد مصممتر شد و در جنگ جهانی جادوگری توصیههای مفیدی را به نیوت، تسئوس، تینا، جیکوب، یوسف و ناگینی ارائه کرد. با این حال گریندلوالد بدون اطلاع دامبلدور قصد داشت از اورلیوس دامبلدور که یک آبسکیوریل بود، به عنوان سلاحی علیه او استفاده کند.
به دنبال جنگ جهانی جادوگران و پایان یافتن انقلاب «برای خوبی والاتر»، دامبلدور صرف نظر از سرنوشت اورلیوس به خاطر شکست دادن گریندلوالد در حماسیترین دوئل تمام دوران مشهور شد. دامبلدور همچنین برای مشارکت در کشف دوازده مورد استفاده از خون اژدها و همکاری با نیکلاس فلامل روی کیمیاگری شناخت بیشتری پیدا کرد.
به واسطه دامبلدور بود که جنبش مقاومت در برابر خیزش لرد ولدمورت شکل گرفت، و او بود که در اولین جنگ جادوگران محفل ققنوس را علیه ولدمورت بنیانگذاری و رهبری کرد. پس از بازگشت ناگهانی ولدمورت و شروع جنگ دوم جادوگران، پس از استعفای کورنلیوس فاج، دامبلدور به سرعت دومین محفل ققنوس را تشکیل داد و رهبری آن را بر عهده گرفت. او همچنین از خواهر یا برادران جیکوب در جستجوی مخزنهای نفرین شده حمایت کرد و به سه شاگرد جدید هاگواردز یعنی هری، رون و هرماینی به مدت شش سال کمکهای مداوم کمک کرد، که از همین رو آنها با نام ارتش دامبلدور شناخته شدند.
دامبلدور به دلیل هوشمندی و قدرت افسانهای که داشت تنها جادوگری بود که ولدمورت از آن هراس داشت. او از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۷ حامل و استاد چوب جادوی الدر بود و از نظر بسیاری او بزرگترین مدیر هاگوارتز بوده است. در حالی که دامبلدور به واسطه یک حلقه نفرین شده در حال مرگ بود، او مرگ خود را به کمک سوروس اسنیپ برنامهریزی کرد. او طبق این برنامه توسط اسنیپ در جریان نبرد برج ستارهشناسی کشته شد.
اگرچه او دیگر زنده نبود اما با اقدامات دامبلدور بود که لرد ولدمورت در نهایت شکست خورد و سرانجام صلح پایدار به جهان جادوگران بازگشت. دامبلدور تنها مدیر مدرسهای است که در هاگوارتز آرام گرفته است. تصویری از چهره او همچنان در هاگوارتز باقی مانده است. ه
بلاتریکس لسترنج (Bellatrix Lestrange - تولد با نام خانوادگی بلک) یک جادوگر انگلیسی متولد سال ۱۹۵۱ بود. او دختر بزرگ سیگنوس و درولا بلک، دختر دایی رگیلس و سیریوس بلک و خواهر بزرگ آندرومدا تونکس و نارسیسا مالفوی است. بلاتریکس عضوی از خانواده بلک، یک خانواده جادوگر قدیمی و یکی از بیست و هشت خانواده اصیل بود. بلاتریکس تحصیلات خود را در مدرسه جادوگری هاگوارتز و در اوایل دهه شصت (۱۹۶۲ یا ۱۹۶۳) آغاز کرد و به گروه اسلیترین پیوست.
او پس از فارغ التحصیلی از هاگوارتز به یک مرگ خوار تبدیل شد. او متعصبانه به لرد ولدمورت وفادار بود و از خطرناکترین و سادیستترین پیروان او بود. همهی خواهران خانواده بلک با جادوگران خون-خالص ازدواج کردند، به جز آندرومدا که با تد تونکس ازدواج کرد و توسط خانوادهاش ترد شد. پس از سقوط ولدمورت از قدرت، بلاتریکس به همراه رودولفوس لسترنج، راباستان لسترنج و بارتی کراوچ اقدام به اسیر کردن و شکنجه کردن فرانک و آلیس لانگباتم کردند تا اطلاعاتی درباره موقعیت ولدمورت به دست بیاورند، که سرانجام شکنجهها این دو اروور را به جنون کشاند. این چهار مرگ خوار به حبس ابد محكوم شدند و به آزكابان فرستاده شدند. ولدمورت سرانجام در سال ۱۹۹۵ به قدرت بازگشت و در سال ۱۹۹۶ بلاتریکس، رودولفوس و راباستان به همراه هفت مرگ خوار دیگر از آزكابان فرار كردند.
بلاتریکس در چندین نبرد از جنگ دوم جادوگران شرکت کرد، و این هدف خاص را دنبال میکرد که تمام بستگان اعضای ققنوس را به قتل برساند. او با موفقیت دو پسر عمهی خود یعنی سیریوس بلک و خواهرزادهاش نیمفدورا تونکس را به قتل رساند. او همچنین الف سابق خانواده مالفوی یعنی دابی را که از متحدان سرسخت هری پاتر بود کشت. در طول نبرد نهایی، بلاتریکس به آخرین مرگ خوار ایستادگی میکرد. او سرانجام پس اقدامی برای به قتل رساندن جینی ویزلی، در یک دوئل توسط مالی ویزلی کشته شد.
بلاتریکس قبل از مرگش به طور مخفیانه دختری نامشروع به نام دلفینی را از ارباب محبوب خود یعنی لرد ولدمورت به دنیا آورد. دلفینی مدتی پس از نبرد دپارتمان اسرار (۱۹۹۶) و قبل از مرگ بلاتریکس در نبرد هاگوارتز (۱۹۹۸) متولد شد.
سوروس اسنیپ (Severus Snape) یک جادوگر دورگه انگلیسی متولد ۹ ژانویه ۱۹۶۰ بود. او به عنوان استاد معجونها (۱۹۸۱-۱۹۹۶)، رئیس گروه اسلیترین (۱۹۸۱-۱۹۹۷)، استاد دفاع علیه هنرهای تاریک (۱۹۹۶-۱۹۹۷)، و مدیر ارشد مدرسه جادوگری هاگوارتز (۱۹۹۷-۱۹۹۸) فعالیت کرد و همچنین عضوی از محفل ققنوس و یک مرگ خوار بود. زندگی دوجانبه او نقش بسیار مهمی در هر دو جنگ جادوگری در برابر ولدمورت داشت. سوروس تنها فرزند یک ماگل به نام توبیاس اسنیپ و یک جادوگر به نام آیلین اسنیپ است. او در خیابان اسپینرز اند بزرگ شد که در نزدیکی خانه خانواده ایوانز بود، اما منطقهی فقیرتری بود. او در سن نه سالگی با لیلی و پتونیا اوانز آشنا شد و عاشق لیلی شد.
سوروس در سال ۱۹۷۱ به همراه لیلی به هاگوارتز رفت و در دسته اسلیترین قرار گرفت، با این حال لیلی در دسته رقیب قرار گرفت. سوروس خیلی زود به دشمن جیمز پاتر و سیریوس بلک تبدیل شد و به طور مرتب قربانی قلدریهای آنها میشد. همین موضوع باعث شد تا بعدها او در مقام استادی نسبت به پسر جیمز یعنی هری پاتر کج خلق شود. اسنپ زمانی که جوان بود علاقه زیادی به هنرهای تاریک پیدا کرد که این موضوع تمایل او برای گرفتن انتقام را بیشتر میکرد. اسنیپ همچنین با قلدرهای دسته اسلیترین نیز درگیریهایی داشت، کسانی که به خاطر خون-خالصشان خود را برتر میدانستند. این موضوع همچنین دوستی او با لیلی را که یک ماگل-زاده بود تحت فشار قرار داد تا این که سرانجام این دوستی در پنجمین سال تحصیل او شکسته شد. اسنیپ در تلاشی برای برگرداندن این رابطه و برای جلب نظر لیلی، به همراه گروهی از همرزمانش در اسلیترین به مرگ خوران پیوست.
سوروس احتمالا بخاطر استعدادی که در ساخت معجون داشت به عضویت باشگاه اسلاگ درآمد و زیر نظر هوریس اسلاگهورن فعالیت کرد.
مدتی پیش از آن که لیلی اوانز توسط لرد ولدمورت کشته شود، اسنپ تغییر موضع داد و در جنگ دوم جادوگران به عنوان عضوی از محفل ققنوس و یک مامور دوجانبه فعالیت کرد. اسنپ با سختی زیاد مانع پی بردن لرد ولدمورت به وفاداریهای او شد. علیرغم نظر مخالف بیشتر افراد از جمله هری در اعتماد کردن به اسنیپ، اما آلبوس دامبلدور به دلایلی که تا زمان مرگ هر دو حفظ شد، به اسنیپ اعتماد داشت. با وجود کشته شدن دامبلدور توسط اسنیپ اما این موضوع مشخص شد که آنها برای این کار توافق کرده بودند. وقتی اسنیپ جان خود را از دست داد، مشخص شد که عشق شدید او به لیلی اوانز باعث شده بود تا او موضع خود را تغییر دهد و برای محافظت از لیلی در برابر لرد ولدمورت به جناح دامبلدور بپیوندد.
رابطه میان دامبلدور و اسنیپ حاوی نوعی وفاداری قوی و غیرمعمول بود، تا جایی که اسنپ بنا به درخواست دامبلدور قبول کرد تا او را بکشد. اسنیپ قبل از مرگ دامبلدور قول داد كه از شاگردان هاگوارتز در برابر مرگ خوران محافظت كند. او بعدا در نبرد هاگوارتز شرکت کرد اما توسط لرد ولدمورت کشته شد؛ ولدمورت باور داشت که اسنیپ ارباب چوبدستی الدر است (یک چوب جادوی بسیار قدرتمند و یکی از یادگارهای مرگ که ولدمورت تمایل زیادی به آن داشت)، اما در حقیقت هری پاتر ارباب این چوب بود چرا که در شب مرگ دامبلدور، دراکو مالفوی در بالای برج ستارهشناسی اقدام به خلع سلاح کردن دامبلدور کرد، و سپس هری در کاخ مالفوی اقدام به خلع سلاح دراکو کرد.
پس از مرگ اسنیپ، علیرغم اختلافاتی که هری پاتر با او داشت اما هری اطمینان حاصل کرد که تصویر اسنیپ در هاگوارتز باقی بماند
سیریوس بلک سوم (Sirius Black III) که همچنین به عنوان پدفوت یا اسنافلز (در فرم انیماگوس) شناخته میشود، یک جادوگر اصیل، متولد ۳ نوامبر ۱۹۵۹ و پسر بزرگ اورین و والبورگا بلک و برادر رگیلس بلک است. اگرچه او وارث خانواده بلک بود، اما او در مورد باور خانوادهاش نسبت به خالص بودن خون مخالف بود و در هاگوارتز نیز بر خلاف سنت خانوادهاش در پیوستن به دسته اسلیترین، او به گروه گریفیندور پیوست. سیریوس از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۸ در هاگوارتز تحصیل کرد.
با بدتر شدن رابطه میان سیریوس و نزدیکانش، او با جیمز پاتر و ریموس لوپین یک دوستی بلند مدت را شکل داد و همچنین با پیتر پتیگرو آشنا و دوست شد. این چهار دوست که به آنها غارتگران (Marauders) نیز گفته میشد، در زمان جنگ اول جادوگران برای مبارزه علیه لرد ولدمورت و مرگ خواران به محفل ققنوس پیوستند. سیریوس به عنوان پدرخوانده هری جیمز پاتر، تنها پسر جیمز و لیلی پاتر نامیده شد. هنگامی که پتیگرو به نفع ولدمورت به پاترها خیانت کرد، سیریوس سعی کرد تا از پتیگرو انتقام بگیرد. با این حال پتیگرو موفق شد قبل از این که سیریوس دست به اقدامی بزند، او را به خیانت کردن علیه پاترها، قتل دوازده ماگل، و قتل صحنهسازی شده خودش گرفتار کند.
سیریوس به زندان آزکابان فرستاده شد و پس از گذشت دوازده سال از آنجا فرار کرد و به تنها فردی تبدیل شد که بدون کمک از این زندان فرار کرده است. او این کار را با تبدیل شدن به فرم انیماگوس خود که یک سگ سیاه بزرگ بود انجام داد، سگی که اغلب با «گریم» اشتباه گرفته میشد و گفته میشد که گریم نشانهای از مرگ است. سیریوس موضوع خیانت پتیگرو را برای دوست قدیمیاش ریموس و همین طور هری افشا کرد. پس از بازگشت لرد ولدمورت در سال ۱۹۹۵، سیریوس دوباره به محفل پیوست. او در جریان نبرد دپارتمان اسرار توسط دختر دایی خود یعنی بلاتریکس لسترنج به قتل رسید و به دنبال آن تمام اتهامات او توسط وزارت جادو پاک شد، هرچند که دیگر برای چشیدن طعم آزادی دیر شده بود.
در تاریخ ۲ مه ۱۹۹۸ او برای مدت کوتاهی از طریق سنگ رستاخیز به همراه جیمز، لیلی پاتر و ریموس لوپین احیا شد. بعدا هری به احترام او نام پسر اولش را جیمز سیریوس پاتر گذاشت.
لیلی جی. پاتر (Lily J. Potter - تولد با نام خانوادگی ایوانز) یک جادوگر انگلیسی ماگل-زاده و دختر کوچکتر آقا و خانم ایوانز و خواهر پتونیا ایوانز بود. پس از آن که در دوران کودکی سوروس اسنیپ او را به عنوان یک جادوگر شناسایی کرد، او از همان زمان از ماهیت جادویی خود آگاه شد. لیلی از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۸ در مدرسه جادوگری هاگوارتز تحصیل کرد و در گروه گریفیندور طبقهبندی شد. و یکی از اعضای اسلاگ کلاب شد. او در طول هفتمین سال تحصیلش، به عنوان هد گرل منصوب شد و با جیمز پاتر آشنا شد.
لیلی پس از فارغالتحصیلی از هاگوارتز با جیمز ازدواج کرد و آنها صاحب پسری به نام هری جیمز پاتر شدند، و سیریوس بلک را پدرخوانده او نامیدند. جیمز، لیلی و دوستانشان شامل سیریوس، ریموس لوپین، و پیتر پتیگرو در جنگ جادوگری اول به عنوان اعضای محفل ققنوس جنگیدند. او و همسرش سه بار در مقابل لرد ولدمورت ایستادند. با این حال پس از آن که لیلی و جیمز از یک پیشگویی در مورد ولدمورت و پسر نوزادشان آگاه شدند، مجبور شدند تا مخفی شوند. لیلی و جیمز در نهایت توسط یکی از دوستان نزدیکشان (پیتر پتیگرو) مورد خیانت قرار گرفتند.
در نتیجهی این اتفاق، لیلی در سال ۱۹۸۱ به همراه همسرش، در حالی که از هری محافظت میکردند، به طرز فجیعی توسط ولدمورت در هالووین به قتل رسیدند.
لیلی بعدها برای مدت کوتاهی در ماه می سال ۱۹۹۸ از طریق سنگ رستاخیر احیا شد. پس از جنگ جادوگری دوم، هری اسم فرزندانش را به یاد عزیزان و دوستانش جیمز سیریوس، آلبوس سیوروس، و لیلی لونا پاتر گذاشت
گلرت گریندلوالد (Gellert Grindelwald) جادوگری متولد سال ۱۸۸۳ بود که به عنوان یکی از قدرتمندترین و خطرناکترین جادوگران تاریک در تمام دوران، پس از لرد ولدمورت شناخته میشود. او در میان بزرگترین جادوگران زندگی کرده است و اغلب او را سومین جادوگر قدرتمند تاریخ میدانند به طوری که تنها تام ریدل و آلبوس دامبلدور از او برتر هستند. گریندلوالد دانشجوی موسسه دارمسترنگ بود که به دلیل آزمایشهای پیچیده، تاریک و حملات نسبتا مرگبار به شاگردان اخراج شد.
او پس از ترک دارمسترنگ، رابطهی خود را با آلبوس دامبلدور جوان تقویت کرد، و برنامههایی را برای یافتن یادگاران مرگ و رهبری یک انقلاب جادوگری برای پایان دادن به پیمان بینالمللی نهانی شروع کرد. هدف او ایجاد یک نظم سلسله مراتبی جهانی خیرخواهانه به رهبری جادوگران خردمند بود که بر ماگلها تسلط داشت. گریندلوالد در هفده سالگی یک درگیری با برادر دامبلدور یعنی ابرفورث داشت که منجر به مرگ آریانا، خواهر دامبلدور شد و همین موضوع باعث از هم پاشیدن مشارکتش با آلبوس شد. او انگلیس را ترک کرد و بعدها چوبدستی الدر را از مایکی گرگوروویچ ربود و سپس طرح انقلابی که او و دامبلدور کشیده بودند را به تنهایی پیش برد.
گریندلوالد شخصیتی پیچیده، ایدهآلگرا و با استعداد بود که برای رسیدن به اهدافش حاضر به تحمل هر بهایی بود. او و پیروانش که طی عملیاتی انقلابی خارج از قانون فعالیت میکردند، مرتکب جنایات متعددی از جمله چندین قتل شدند. گریندلوالد در نهایت با اقداماتی خشونتآمیز در ایالات متحده و اروپا، یک پایگاه قدرت را در قلعه نورمنگارد در اتریش ایجاد کرد. او در سال ۱۹۴۵ و در اوج قدرت یک دوئل افسانهای را با دامبلدور انجام داد و در آن شکست خورد. به دنبال این اتفاق او دهها سال را در قلعه خودش زندانی شد و در سال ۱۹۹۸، وقتی حاضر نشد که موقعیت چوبدستی الدر را فاش کند، توسط لرد ولدمورت در آنجا كشته شد.
پروفسور روبیوس هاگرید (Rubeus Hagrid) یک جادوگر نیمه غول، متولد ۶ دسامبر ۱۹۲۸ بود. او پسر آقای هاگرید و یک غول به نام فریدولفا، و برادر ناتنی گراوپ است.
هاگرید در سال ۱۹۴۰ به مدرسه جادوگری هاگوارتز پیوست و در گروه گریفیندور قرار گرفت. او در سال سوم تحصیلش، به خاطر پاپوشی توسط تام ریدل به جرم باز کردن تالار اسرار و استفاده از حیوان خانگیاش آکرومانتولا و حمله به چند شاگرد ماگل-زاده که در نهایت منجر به کشته شدن یکی از آنها شد، متهم شد. گرچه چوب جادوی هاگرید شکسته شد و او اخراج شد، اما او به عنوان یک نگهبان در هاگوارتز آموزش دید و به درخواست آلبوس دامبلدور اجازه پیدا کرد تا در محوطه مدرسه زندگی کند.
در سال ۱۹۹۱، هاگرید وظیفه پیدا کرد تا هری پاتر را به دنیای جادوگری معرفی کند. در سال ۱۹۹۳، پس از بازنشستگی پروفسور سیلوانوس کتلبورن، هاگرید پست مراقبت از موجودات جادویی را بر عهده گرفت. او به عنوان عضوی از محفل اولیه و محفل بازیابی شده ققنوس در چندین نبرد از جنگهای جادوگری اول و دوم، از جمله نبرد هاگوارتز در سال ۱۹۹۸ شرکت کرد. هاگرید در سال ۲۰۱۷ همچنان فعال بود و ظاهرا به تدریس و انجام وظایف نگهبانی خود در هاگوارتز مشغول بود، و زمانی که پسر هری یعنی آلبوس سوروس به این مدرسه پیوست، از او برای صرف چای دعوت کرد.
پروفسور ریموس جان لوپین (Remus John Lupin) که همچنین با عنوان مونی (Moony) شناخته میشود، یک جادوگر دورگه متولد ۱۰ مارس ۱۹۶۰ بود. او تنها پسر لیال و هوپ لوپین بود. ریموس در دوران کودکی توسط یک گرگینه به نام فنریر گریبک مورد حمله قرار گرفت که این حمله در واقع انتفام گریبک از لیال بود و ریموس را برای همیشه مبتلا به لایکنتروپی کرد. او از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۸ در مدرسه جادوگری هاگوارتز تحصیل کرد و در گروه گریفیندور قرار گرفت. لوپین در طول دوران تحصیلش یکی از غارتگران، و از بهترین دوستان سیریوس بلک، جیمز پاتر و پیتر پتیگرو بود. آنها با هم نقشه غارتگر را ایجاد کردند.
پس از تحصیل در هاگوارتز، ریموس و دوستانش به محفل اول ققنوس پیوستند و در جنگ جادوگری اول مبارزه کردند. با این حال پتیگرو به به نفع لرد ولدمورت به جیمز و لیلی پاتر خیانت کرد. بنابراین ریموس با پایان یافتن جنگ اول جادوگران، دوستان نزدیک خود را به شکلهای مختلفی از دست داد. از دست دادن دوستانش او را ویران کرد، اگرچه بعدا او و سیریوس بلک دوستی خود را از سر گرفتند.
ریموس در سال تحصیلی ۱۹۹۳-۱۹۹۴ در مدرسه هاگوارتز به عنوان استاد دفاع در برابر هنرهای تاریک به تدریس مشغول شد. از نظر دانش آموزان ریموس بهترین معلم در این زمینه بود. او همچنین استاد هری پاتر (پسر جیمز) بود و به او یاد داد که چگونه یک پاترونوس را جادو کند. پس از آن که موضوع گرگینه بودن او توسط سوروس اسنیپ برای عموم افشا شد، ریموس استعفا داد.
او در جنگ دوم جادوگران باری دیگر علیه مرگ خواران جنگید و در طی این جنگ دوستش سیریوس را از دست داد. در سال ۱۹۹۷، ریموس با یکی از اعضای محفل یعنی نیمفدورا تونکس ازدواج کرد و صاحب پسری به نام ادوارد ریموس لوپین شد. او در نبرد هاگوارتز سال ۱۹۹۸ جنگید و در این مقطع همسرش توسط بلاتریکس لسترنج به قتل رسید. در نیمه اول همان نبرد، ریموس نیز توسط یک مرگ خوار به نام آنتونین دولوهوف به قتل رسید. انتقام مرگ او توسط فیلیوس فلیتویک گرفته شد.
در سال ۱۹۹۸، ریموس برای مدت کوتاهی به همراه جیمز پاتر، لیلی پاتر، و سیریوس بلک از طریق سنگ رستاخیز دوباره احیا شد. به دنبال مرگ او، پسر ریموس توسط آندرومدا تونکس و هری پاتر بزرگ شد.
کریدنس بربون (Credence Barebone - با نام تولد اورلیوس دامبلدور در حدود سال ۱۹۰۰) یک جادوگر آمریکایی متولد انگلستان بود که در طول قرن ۲۰ زندگی میکرد. او توسط مری لو بربون به فرزندخواندگی پذیرفته شد، کسی که رهبر یک گروه غیر-جادوگر به نام انجمن نیکوکاری نیو سالم بود. کریدنس به دلیل سرکوب کردن جادوی خود، یک نیروی انگل تاریک به نام آبسکیورس را در خود توسعه داد و تبدیل به یک آبسکیوریل شد. در حالی که بیشتر آبسکیوریلها پیش از دهمین سالگرد تولد خود میمیرند، اما کریدنس تا دوران بزرگسالی زندگی کرد، موضوعی که قبلا در دنیای جادوگری دیده نشده بود و این نشان از قدرت باور نکردنی او داشت.
گلرت گریندلوالد که آلبوس دامبلدور را مانعی برای هدف انقلابی خود میدید، قصد داشت از قدرت کریدنس برای کشتن دامبلدور استفاده کند. کریدنس هم که در جستجوی هویت حقیقی خود بود به فراخوان گریندلوالد پاسخ داد و به ارتش او پیوست. او که ذاتش به تدریج در حال مسموم شدن و مردن بود، از بیعت خود با گریندلوالد صرف نظر کرد و با پدرش ابرفورث دامبلدور به خاستگاه خود بازگشت.
یمفدورا لوپین (Nymphadora Lupin - تولد با نام خانوادگی تونکس) که بیشتر با نام تونکس و گاهی دورا شناخته میشود، یک جادوگر دورگه انگلیسی و یک متامورفماگوس، متولد سال ۱۹۷۳ است. او تنها فرزند تد و آندرومدا تونكس (با نام خانوادگی پدری بلک) بود. تونکس از سال ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۱ در مدرسه جادوگری هاگوارتز تحصیل کرد و در گروه هافلپاف قرار گرفت. ورود او به هاگوارتز با ورود چارلی ویزلی همزمان بود.
تونکس پس از ترک هاگوارتز به وزارت جادو پیوست و تحت نظر آلستور مودی در سال ۱۹۹۴ تبدیل به یک اروور شد. او در سال ۱۹۹۵ به دومین محفل ققنوس پیوست، و به طور محرمانه با وزارت کار کرد و به محافظت از دپارتمان اسرار کمک کرد. در ژوئن سال ۱۹۹۶، او در نبرد دپارتمان اسرار شرکت کرد. تونکس در مقطعی عاشق ریموس لوپین شد که از اعضای محفل و یک گرگینه بود. با این حال لوپین که احساس میکرد برای او بیش از حد پیر و خطرناک است احساسات او را رد کرد، اگرچه خودش احساس مشابهی داشت. در پی بازگشت لرد ولدمورت، تونكس به عنوان بخشی از گروه ویژه اروور برای نگهبانی از هاگوارتز اعزام شده بود. او بعدا در نبرد برج ستاره شناسی مبارزه کرد. تونکس پس از دیدن عشق فلور دلاکور به بیل وسلی با وجود جراحاتی که بیل داشت، علنا عشق خود را به ریموس اعلام کرد.
تونکس و ریموس در تابستان سال ۱۹۹۷ ازدواج کردند. او بخشی از گارد پیشرو بود که شجاعانه در نبرد هفت پاتر شرکت کرد. در این مقطع تونکس باردار بود و ریموس نگران وضعیت گرگینه بودن خود و انتقال آن به پسرش بود، اما این موضوع ظاهرا اتفاق پیش نیامد و بچهی آنها یعنی تدی ریموس لوپین فقط تواناییهای دگرگونی تونکس را به ارث برد. این زوج هری را پدرخوانده تدی نامیدند. در تاریخ ۲ می ۱۹۹۵ تونکس در نبرد هاگوارتز جنگید و سرانجام توسط خالهی خود بلاتریکس لسترنج که یک مرگ خوار و خدمتکار فداکار لرد ولدمورت بود، کشته شد. انتقام قتل او را دوست و همرزم او مولی ویزلی گرفته شد. پس از مرگ تونکس، پسر او توسط مادر تونکس و هری بزرگ شد.
پروفسور مینروا مکگونگال (Minerva McGonagall) یک جادوگر دورگه اسکاتلندی و تنها دختر یک ماگل به نام رابرت مکگونگال و یک جادوگر به نام ایزوبل راس بود. او همچنین خواهر بزرگتر مالکوم و رابرت جنر است. مینروا در مدرسه جادوگری هاگوارتز تحصیل کرد و در گروه گریفیندور قرار گرفت، با این حال کلاه مرتبسازی برای تصمیم گرفتن در مورد این که او یک گریفیندور است یا ریونکلاو پنج و نیم دقیقه زمان صرف کرد، که این موضوع باعث شد تا او یک هتستال شود. او در طول هفتمین سال تحصیلی خود به عنوان هد گرل منصوب شد.
مینروا پس از دوران تحصیل به مدت دو سال در وزارت جادو کار کرد و بعدا به هاگوارتز بازگشت و در آنجا رئیس گروه گریفیندور و استاد تغییر شکل شد. اگرچه او در طول جنگ جادوگری اول عضوی از محفل ققنوس نبود، اما با جاسوسی از مرگ خواران و آوردن اطلاعات مهم در مورد فعالیتهایشان، به مقاومت وزارت سحر و جادو کمک بسیاری کرد.
سرانجام مینروا به معاون مدیر و سپس مدیر هاگوارتز تبدیل شد. در سال ۱۹۹۵ او با دولورس امبریج، دادستان عالی هوگوارتز مخالفت کرد. همچنین او از سال ۱۹۹۷ تا ۱۹۹۸ از دانشجویان در برابر الکتو و آمیکوس کارو محافظت کرد. مینروا به عنوان بخشی از جنبش مقاومت جدید محفل ققنوس، در چندین نبرد از هر دو جنگ جادوگری، از جمله نبرد برج ستارهشناسی و نبرد هاگوارتز شرکت کرد، و این دسته مقاومت را در برابر لرد ولدمورت رهبری کرد.
مینروا از جنگ جادوگری دوم جان سالم به در برد و کار خود را به عنوان مدیر مدرسه ادامه داد، و در زمان حضور آلبوس پاتر در هاگوارتز نیز این مقام را در اختیار داشت.
لوسیوس مالفوی (Lucius Malfoy) یک جادوگر اصیل انگلیسی و متولد ۱۹۵۴ /۱۹۵۳ بود. او پسر ابراکساس مالفوی، همسر نارسیسا بلک، پدر دراکو مالفوی و پدربزرگ اسکورپیوس مالفوی است. لوسیوس در مدرسه هاگوارتز تحصیل کرد و در آن جا به پریفکت گروه اسلیترین تبدیل شد. او در بزرگسالی یک جادوگر اشرافی و پدرسالار خانواده مالفوی بود که تعصب شدیدی به برتری جادوگران خون-خالص داشت. او بعدها به مرگ خواران پیوست که دیدگاهی مشترک با او در مورد خون خالص داشتند و در جنگ جادوگری اول شرکت کرد.
پس از اولین شکست لرد ولدمورت، لوسیوس با ادعای این موضوع که تحت نفرین ایپریوس قرار گرفته است، از زندانی شدن گریخت. او در ۱۹۹۲ باعث خرابکاری در حرفه آرتور ویزلی شد و این کار را به واسطه دفترچه قدیمی تام ریدل و وادار کردن دختر آرتور در باز کردن تالار اسرار انجام داد. همچنین او در سال ۱۹۹۴ در تحقیر کردن یک خانواده ماگل پس از جام جهانی کوییدیچ مشارکت داشت.
با بازگشت ولدمورت، لوسیوس باری دیگر به عنوان یک مرگ خوار در خدمت او قرار گرفت و در دستیابی به «پیشگویی» به ولدمورت کمک کرد. این پیشگویی طی نبردی نابود شد و لوسیوس و همرزمانش در سال ۱۹۹۶ به زندان آزکابان فرستاده شدند. اگرچه ولدمورت آنها را در سال ۱۹۹۷ از زندان بیرون آورد، اما این ارباب تاریکی از ناکامیهای لوسیوس ناراضی بود و با مالفویها بدرفتاری بسیاری داشت. سرانجام لوسیوس و خانوادهاش علیه استبداد ولدمورت قیام کردند و قبل از پایان نبرد هاگوارتز از او جدا شدند و همهی اعضای این خانواده از جنگ جادوگری دوم جان سالم به در بردند.
از آنجا که او و خانوادهاش از مرگ خواران جدا شده بودند، پس از شکست نهایی ولدمورت مورد بخشش قرار گرفتند. بعد از ازدواج دراکو با آستوریا گرینگراس، او و نارسیسا صاحب یک نوه به نام اسکورپیوس مالفوی شدند.
جیمز پاتر اول (James Potter I) یک جادوگر اصیل انگلیسی و تنها پسر فلیمونت و یوفمیا پاتر بود. او از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۸ در مدرسه جادوگری هاگوارتز تحصیل کرد و در گروه گریفیندور طبقهبندی شد. جیمز در زمان حضورش در هاگوارتز، با سه دانشجوی گریفیندور یعنی ریموس لوپین، سیریوس بلک و پیتر پتیگرو آشنا شد و آنها به بهترین دوستان هم تبدیل شدند. او همچنین با سوروس اسنیت، دانش آموز گروه اسلیترین آشنا شد که این دو به رقبای سرسخت هم تبدیل شدند. او در طول هفتمین سال تحصیل خود، به عنوان هد بوی منصوب شد و با لیلی ایوانز آشنا شد.
جیمز پس از فارغالتحصیلی از هاگوارتز با لیلی ازدواج کرد و آنها صاحب پسری به نام هری جیمز پاتر شدند، و سیریوس بلک را پدرخوانده او نامیدند. جیمز، لیلی و دوستانشان همه در جنگ جادوگری اول به عنوان اعضای محفل ققنوس جنگیدند. او و همسرش سه بار در مقابل لرد ولدمورت ایستادند. با این حال، جیمز و لیلی پس از آگاه شدن از پیشگویی که در مورد ولدمورت و پسر نوزادشان انجام شده بود، مجبور شدند تا مخفی شوند. جیمز و لیلی در نهایت توسط یکی از دوستان نزدیکشان (پیتر پتیگرو) مورد خیانت قرار گرفتند.
در نتیجهی این اتفاق، جیمز در سال ۱۹۸۱ به همراه همسرش، در حالی که از هری محافظت میکردند، به طرز فجیعی توسط ولدمورت در هالووین به قتل رسیدند.
جیمز بعدها برای مدت کوتاهی در ماه می سال ۱۹۹۸ از طریق سنگ رستاخیر احیا شد. پس از جنگ جادوگری دوم، هری اسم فرزندانش را به یاد عزیزان و دوستانش جیمز سیریوس، آلبوس سیوروس، و لیلی لونا پاتر گذاشت.
پورپنتینا استر تینا اسکمندر (Porpentina Esther "Tina" Scamander - تولد با نام خانوادگی گلدستین) یک جادوگر دورگه آمریکایی است. او در مدرسه جادوگری ایلورمورنی تحصیل کرد و در گروه تاندربرد قرار گرفت. تینا پس از فارغالتحصیلی از ایلورمورنی به عنوان یک اروور در کنگره جادویی ایالات متحده آمریکا مشغول به کار شد.
تینا به دلیل حمله جادویی به مری لو بربون که یک غیر-جادوگر بود از سمت خود به عنوان اروور کنار گذاشته شد. حمله او به مری که در حضور شاهدان صورت گرفت، در پاسخ به ضرب و شتم پسر خواندهاش، کریدنس بربون بود. او برخلاف دستورات مافوق خود، به تحقیق در مورد انجمن نیکوکاری نیو سالم پرداخت. تینا پس از کمک به دستگیری گلرت گریندلوالد در سال ۱۹۲۶ دوباره کار خود را پس گرفت.
او بعدها با نیوت اسکمندر، نویسنده و جانورشناس جادویی مشهور ازدواج کرد. مدتی پس از بازنشستگی از دپارتمان اروورها، او به همراه همسرش به انگلستان نقل مکان کرد. این زوج حداقل یک فرزند و همین طور نوهای به نام رولف اسکمندر داشتند.
پیتر پتیگرو (Peter Pettigrew) که اغلب با نام ورمتیل یا اسکبرز شناخته میشود، یک جادوگر و فرزند آقا و خانم پتیگرو بود. او از سال ۱۹۷۱ به مدرسه جادوگری هاگوارتز پیوست و كلاه مرتبسازی با صرف بیش از پنج دقیقه او را در گروه گریفندور دستهبندی کرد که از همین رو او یک هتستال است. او در طی سالهایی که در هاگوارتز بود به یکی از غارتگران تبدیل شد. او با سیریوس بلک، جیمز پاتر و ریموس لوپین دوست صمیمی شد و آنها با هم نقشه غارتگر را ساختند.
در طول جنگ جادوگری اول، پیتر عضوی از محفل ققنوس بود اما وقتی مجبور شد به لرد ولدمورت ملحق شود، تبدیل به یک جاسوس شد. او به جیمز پاتر و همسرش لیلی و همین طور پسرش هری خیانت کرد. پس از سقوط ولدمورت، پتیگرو مرگ خود را جعل کرد و یک پاپوش را برای سیریوس درست کرد که او متهم به خیانت به جیمز و لیلی و همچنین قتل پتیگرو و دوازده ماگل-زاده شد.
پیتر دوازده سال در فرم انیگاموس خود و به عنوان موش خانگی خانواده ویزلی یعنی اسکبرز زندگی کرد. با این حال در سال ۱۹۹۴ هویت او توسط سیریوس و ریموس فاش شد و پتیگرو که جایی برای رفتن نداشت، باری دیگر به سوی لرد ولدمورت در جنگلهای آلبانی بازگشت و از او طلب محافظت کرد.
پتیگرو نقشی اساسی را در تولد دوباره ولدمورت بازی کرد و در طول جنگ جادوگری دوم به خدمت کردن به او ادامه داد. در بهار سال ۱۹۹۸ و در جریان درگیری در عمارت مالفوی، او در هنگام خفه کردن هری برای لحظهای دچار یک ترحم نادر شد. دست نقرهای كه توسط لرد ولدمورت به پتیگرو داده شده بود، این ترحم و تردید را به عنوان یک ضعف و یا بیوفایی قلمداد كرد و او را تا حد مرگ خفه كرد. از این رو او با وجود خدشهدار بودن شهرتش، جان هری را نجات داد و برای خیانت گذشتهاش رستگاری یافت.
الستور مودی (Alastor Moody) یک جادوگر اصیل بود که به عنوان مشهورترین اروور تمام دورانها شناخته میشد. او در جنگهای جادوگری اول و دوم عضوی محوری از محفل ققنوس بود. مودی به عنوان یک مبارز ماهر در برابر هنرهای تاریک شهرت داشت و در طی جنگ اول یک چشم، پا و بخشی از بینی خود را از دست داد. او به عنوان یک اروور در زندانی کردن بسیاری از ساکنان آزکابان نقش داشته است. همین موضوع باعث شده بود تا او دشمنان زیادی داشته باشد و مودی در اواخر زندگیاش در مورد امنیت خودش دچار احتیاط بیش از حد و پارانویا شده بود.
در سال ۱۹۹۴ او درخواست آلبوس دامبلدور برای تبدیل شدن به استاد جدید دفاع در برابر هنرهای تاریک در مدرسه هاگوارتز را پذیرفت؛ با این حال او درست قبل از تصدی این سمت توسط بارتی کراوچ، که بعدا خودش را به مودی مبدل کرد، ربوده شد. این طرحی برای ربودن هری پاتر به دستور لرد ولدمورت بود.
مودی پس از نجات یافتن از دست بارتی کراوچ، به محفل دوم ققنوس پیوست و در تعدادی از نبردهای جنگ جادوگری دوم، از جمله نبرد دپارتمان اسرار در سال ۱۹۹۶ و نبرد هفت پاتر در ۱۹۹۷ شرکت کرد، که در هنگام نبرد دوم جان خود را از دست داد.
چشم جادویی او بعدا توسط دولورس آمبریج به منظور جاسوسی کردن از زیردستانش در کمیسیون ثبت نام ماگل مورد استفاده قرار گرفت. سپس این چشم توسط هری پاتر در زمان نفوذش به وزارت جادو در سال ۱۹۹۷ بازیابی شد و بعدا در جنگلی نزدیک به محل نگهداری ۴۲۲مین جام جهانی کوییدیتچ به خاک سپرده شد.
مادام دولورس جین آمبریج (Dolores Jane Umbridge) یک جادوگر دورگه و دیوان سالار وزارت جادوی بریتانیا بود که به عنوان معاون ارشد وزیر جادو زیر نظر سه وزیر به نام کورنیلیوس فاج، روفس اسکریمژور، و پایس تیکنس خدمت میکرد.
در سال ۱۹۹۵ پس از برکنار شدن پروفسور آلبوس دامبلدور، او به دستور وزارت به عنوان استاد دفاع در برابر هنرهای تاریک در مدرسه هاگوارتز شروع به فعالیت کرد و سپس در این مدرسه به یک متفش و بعدا مدیر مدرسه منصوب شد. او در هر سه موقعیت خود در هاگوارتز قدرت زیادی بر شاگردان، معلمان و برنامههای درسی داشت که استبدادانه از آنها استفاده میکرد. دوران او در هاگوارتز با ظلم و مجازاتهای توهینآمیز علیه شاگردان سپری شد و او به دلیل اقدامات تداخلآمیز و تحقیرآمیز توسط اکثر شاگردان و معلمان به مورد تحقیر قرار گرفت.
آمبریج پس از تعلیق از این پستهای خود و سقوط وزارت جادو به کمیسیون ثبت نام ماگل-زادهها پیوست و بسیاری از افراد بیگناه را به طور سادیستی تحت تعقیب قرار داد. پس از جنگ جادوگری دوم، ا وبه جرم جنایات علیه ماگل-زادهها به آزکابان فرستاده شد و تا آخر عمر در آنجا باقی ماند.
لتا لسترنج (Leta Lestrange) یک جادوگر خون-خالص انگلیسی و فرانسوی است که حوالی سال ۱۸۹۶ در خانواده لسترنج متولد شد. او از سنین کودکی نسبت به اصل و نسب ناپایدار خانوادگی خود پریشان بود و ناخواسته باعث مرگ برادر نوزادش کوروس لسترینج شد.
او بین سالهای ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۵ در مدرسه جادوگری هاگوارتز تحصیل کرد و در گروه اسلیترین قرار گرفت، و اغلب در آنجا مورد آزار و اذیت قرار میگرفت. در زمان حضورش در مدرسه رابطه نزدیکی با نیوتن اسکمندر پیدا کرد، اما وقتی او با استفاده از یک جانور جاروی باعث ایجاد مشکلی شد که نیوت به خاطر آن سرزنش و اخراج شد، راه این دو از هم جدا شد.
لتا در دوران بزرگسالی عزم خود را جزم کرد تا فردی مسئولیتپذیر باشد و به عنوان عضوی سازنده و قابل تقدیر در اداره جرای قانون جادویی فعالیت کرد. او در سال ۱۹۲۷ نامزد برادر بزرگتر نیوت یعنی تیزیوس شد. در این سال، او هنگام برگزاری یک صفآرایی که توسط گلرت گریندلوالد در پاریس برگزار میشد، خودش را قربانی کرد تا با یک جادوی قدرتمند گریندلوالد را منحرف کند و قلیان-اسکلتی او را نابود کند. سپس شعلههای آتش گریندلوالد لتا را فرا گرفت و او را سوزاند. مرگ لتا به نیوت الهام داد تا بیپرده وارد جنگ علیه تروریستی شود که منجر به مرگ لتا شده بود.
ابرفورث دامبلدور (Search this wiki) یک جادوگر دورگه، دومین پسر پرسیوال و کندرا دامبلدور، برادر کوچک آلبوس، برادر بزرگ آریانا، و پدر اوریلیوس بود. او در بین سالهای ۱۸۹۵ و ۱۹۰۲ به مدرسه جادوگری هاگوارتز رفت. پدر او - که به خاطر حمله به سه ماگل در زندان به سر میبرد - در زمان جوانی ابرفورث در زندان آزکابان مرد، و مادر و خواهرش بعدا به طور تصادفی کشته شدند. ابرفورث برادرش آلبوس را به خاطر مرگ خواهرشان، آریانا سرزنش میکرد و از این رو رابطهی این دو شکراب بود.
ابرفورث مالک مسافرخانه هاگز هد در هاگزمید بود، و عضوی از محفل ققنوس اولیه در جنگ جادوگری اول بود.
در سال ۱۹۹۸، او به هری پاتر، رونالد ویزلی، هرماینی گرنجر در شکار هورکراکس کمکرسانی کرد و دابی الف را فرستاد تا آنها را از عمارت مالفوی فراری دهد. او بعدا به آنها اجازه داد که از یک تونل مخفی استفاده کنند و از این تونل که به هاگوارتز متصل بود عبور کنند. او متعاقبا در نبرد هاگوارتز مبارزه کرد و از جنگ جادوگری دوم جان سالم به در برد. پس از آن او به زندگی خود در هاگزمید ادامه داد و به نگهداری از بزهای خود پرداخت.
کویینی گلدستین (Queenie Goldstein) یک جادوگر دورگه آمریکایی، متولد ۶ ژانویه ۱۹۰۳ است. او در مدرسه جادوگری ایلورمورنی تحصیل کرده و در گروه پاکواجی حضور داشته است. همچنین او خواهر کوچکتر تینا گلدستین است.
کویینی پس از فارغالتحصیل شدن از ایلورمورنی، در دفتر جواز چوبدستی در کنگره جادویی ایالات متحده آمریكا مشغول به کار شد. او همچنین یک لجیلیمنس بسیار ماهر بود و از این رو توانایی استخراج احساسات و خاطرات را از ذهن دیگران داشت.
کوdینی در ابتدا در جناح خواهرش تینا و دوستش نیوت اسکمندر قرار داشت، اما سرانجام تحت فشار و با پیشنهاد آزادی برای ازدواج با معشوقهاش جیکوب کوالسکی به جناح گلرت گریندلوالد پیوست. کویینی بعدا به گریندلوالد خیانت کرد و به نیوت در افشای نقشه گریندلوالد برای تبدیل شدن به ماگوامپ عالی در کنفدراسیون بینالمللی جادوگران کمک کرد. کویینی متعاقبا با جیکوب ازدواج کرد و دوباره به جناح خوب پیوست.
جیکوب کوالسکی (Jacob Kowalski) یک غیر-جادوگر آمریکایی متولد-لهستان بود که در دهه ۱۹۲۰ در نیویورک زندگی میکرد. جیکوب در جنگ جهانی اول جنگید و در بازگشت به خانهی خود در ایالات متحده مشغول کار در یک کارخانه شد، اما آرزو داشت که یک نانوا شود. او در ۵ دسامبر ۱۹۲۶ برای درخواست وام ۲۳۰۰ دلاری به بانک ملی استین رفت اما درخواست او رد شد.
او هنگام حضور در بانک با نیوت اسکمندر، یک جادوگر انگلیسی آشنا شد، کسی که برای یافتن و ثبت حیوانات جادویی به شهر نیویورک آمده بود. جیکوب از طریق نیوت در معرض دنیای جادویی قرار گرفت اما همان طور که قانون جادوگران اقتضا میکرد، خاطرات او پاک شد.
جیکوب بعدها صاحب یک نانوایی بسیار موفق شد، جایی که او در آن به طور ناخودآگاه از تجربیاتش با جانوران نیوت اسکمندر الهام گرفته بود و تامین مالی آنجا نیز از طریق نقره به دست آمده از تخمهای اوکمی متعلق به اسکمندر فراهم میشد.
بعدا مشخص شد که اصلاح حافظه او به طور کامل انجام نشده و از این رو جیکوب به سوی کویینی بازگشت. گرچه این دو با هم خوشبخت بودند، اما کویینی با او موضع جیکوب در مورد ازدواجشان مخالف بود، چرا که جیکوب نمیخواست ازدواج آنها باعث شکسته شدن قوانین جادویی توسط کویینی شود. از همین رو کویینی، جیکوب را جادو کرد تا او را وادار کند که با او نامزد شود، اما این موضوع پس از دیداری با نیوت اسکمندر برای جیکوب آشکار شد. او پس مشاجرهای با کویینی، به همراه اسکمندر به یک ماجراجویی دیگری رفت و سرانجام دوباره به سوی کویینی بازگشت، اما کویینی تحت تاثیر فلسفه گلرت گریندلوالد قرار گرفته بود. در حالی که کویینی باور داشت که اهداف گریندلوالد به آنها اجازه میدهد که با هم باشند، اما جیکوب توسط گریندلوالد رانده شد و او با اندوه شاهد پیوستن کویینی به این جادوگر تاریک بود. با این حال با خیانت کویینی به گریندلوالد دوباره این دو به هم پیوستند و با هم ازدواج کردند.
21 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
تولدت مبارک:)🍓
مرسی
Hbd 🎉🎉🥳
مرسی
❤️
@💛Clara🖤
آهاحدس میزدمولی همونم حوصله میخواد
تازه خیلی چیزای دیگه هم دارم. کلا حوصلم زیاده
دادا چه جوری حوصله کردی بنویسیییییی
با دیدن متنش سرم گیج رفتنتتت
چه جورییییی
ننوشتم.پیداکردم
آها
حدس میزدم
ولی همونم حوصله میخواد