
برگشتم و دیدم دریکوعه؟! دریکو: امم سلام هلن. هلن: سلام ملفوی دریکو: دستت بهتره؟ هلن: اره اره بهتره دریکو: هلن من واقعا به خاطر اون کاری که کردم متاسفم هلن: واقعا نمیخواستم این هارو بهش بگم اما باید به وظیفه ام عمل کنم ، باید هم متاسف باشی میدونستی اگه میشکست چی میشد؟ دریکو: حالا که نشکست ، این ها رو ول کن . میشه یه درخواستی ازت داشته باشم؟ هلن : بله دریکو: هلن حاضری با من به یول بال بیای؟ هرماینی تعجب کرده بود ، هلن هم همینطور
هلن«این جزو نقشه نبود ، این جزو نقشه نبود»:من؟ من! من نمیتونم با آدمی مثل تو بیام یول بال ، آدمی که اصلا احساسات آدم های دیگه رو نمیبینه! تو چشم هام اشک جمع شده بود ، تونستم ! تونستم ! وقتی تونستم با دریکو اینجوری حرف بزنم و کاری رو که باید انجام بدم صد درصد دیگه میتونم هرکاری رو انجام بدم ، هرکاری . دریکو: هه اصلا مهم نیست ، فکرش رو میکردم همچین چیزی بگی . خب معلومه کسی که با دختر گندزاده ای مثل اون میشینه رو ی صندلی حاضر هست درخواست من رو رد کنه ،
میدونی من این رو به تو گفتم تا فقط یه معذرت خواهی کوچیک کرده باشم . همییین « شاید باورتون نشه ولی اصلا ناراحت نشدم ، من هلن رو دوست دارم . میدونستم طبق نقشه باید درخواستم رو رد کنه ولی با این حال انتظار همچین حرفی رو ازش نداشتم ... » رفتم. هرماینی : واقعا چی پیش خودش فکر کرده که همچین پیشنهادی به تو میده . خب معلومه که تو با اون تو یول بال همراه نمیشی وقتی که تورو هل داده. هلن: من خودم هم باورم نمیشه پسر مغروری مثل دریکو به من پیشنهاد بده هرماینی:
تازه راه های بهتری برای معذرت خواهی بود ، وایییی من هنوز باورم نمیشه همچین پیشنهادی بهت داده باشه ، هلن شاید هم ازت خوشش اومده . هلن: نه بابا مگه میشه هرماینی: اره چرا که نه . از حرکاتش میشه فهمید که هر حسی نسبت به تو داره ، اون حس تنفر نیست . هلن: شاید ، ولی من که همچین فکری نمیکنم . هری و رون اومدن . هری: سلام بچه ها رون : سلام بچه ها « خلاصه همه باهم سلام علیک کردن » رون : بچه ها شما پارتنرتون رو انتخاب کردید؟ هری: من که نه هرماینی: منم نه هلن: نه چطور
رون: خب منم نه ، میگم چطوره حالا که هیچکدوممون هنوز پارتنر نداریم ، جفت جفت با هم بریم یول بال . هلن: به نظر من که پیشنهاد خیلی خوبی هست هری : اره هرماینی: خب به نظر من... نیم نگاهی به هلن میندازه و میگه : من به نظرم من و هلن انتخاب کنیم که با کی بریم هان ؟ هلن: اره هرماینی: تو با کی میری؟ هلن: نگاهی به هری انداختم و گفتم : متاسفم رون ولی من میخوام با هری برم . هرماینی: اتفاقا من هم میخواستم با رون برم . پسر ها فقط با تعجب به دختر ها نگاه میکردن که هرماینی گفت :
خب من دیگه برم بای . هلن : من هم همینطور خداحافظ «هری و رون باهاشون خداحافظی کردند» ، هری گفت : رون تو نظرت راجع به هلن چیه ؟ رون: امم نظر خاصی ندارم ، به نظرم دختر خوبیه هری : اهان ، منم همینطور ولی به نظرم اون یه حس خاصی داره که کس دیگه ای تا حالا اون حس رو به من نداده بود . دریکو « گوش ایستاده بودم ، به نظرم همه جی داره خوب پیش میره . باید اینا رو به هلن بگم ، حتما خوشحال میشه ».
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مرسی که پارت دادی🥰
عالی بود💖
یه سوال : هلن یا هری از هم خوششون میاد ؟؟؟
آها
خیلی قشنگ بود و نارحت کننده🥲
در کل عالی بود❤
🦄✋🏻💞
چرا من گریم گرفت؟😂
😁🤦🏻♀️
ممنون بابت پارت گذاری عجقم 😘😘😘
خواهش میکنم💜💞
ممنوننننننننن
ببخشید این روزا نتونستم زیاد بهت سر بزنم
😓😓😓😓
آخه مگه این مدارس ماگلی دست از سر من بر می دارنننننننننن
واقعااااا
یسسسسسسسسسس 😎😎😎
😎
خیلی خوبه که زود زود میذاری مرسی
✅👍🏻🌙🤍