سلام . امید وارم از ادامه این رمان لذت ببرید .
* آنیا*
امروز یک شروع دوباره هست. در واقع فردا اولین روز مدرسه هست ، اما امشب من قراره
تنهایی و بدون پدر و مادر به یه مأموریت برم . شاید براتون سوال باشه که چطوری می تونم در مأموریت های پدر شرکت کنم ، در واقع من سه سال قبل پیش پدر سوتی دادم که ذهن خوانم
، و از اون موقع در مأموریت های پدر شرکت می کنم. البته فکر کنم دلیلی که پدر گذاشته تنها به مأموریت برم این هست که هفته دیگه تولد هجده سالگیمه .
خب الان ساعت ۱۰ شبه و وقت آماده شدنه. لباس صورتی رنگ و چسبناک مخصوصی ماموریتم رو پوشیدم و مو های بلند و صورتیم رو به سختی دم اسبی بستم و یه آرایش خیلیییییییی ملایم انجام دادم و قبلا از اینکه مامان فرصت تذکر دادن رو بکنه به سمت اون آدرس راه افتادم تا کسایی که از هویت بابا خبر دارن رو بکشم...
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
عالییی
بچه ها پارت دو رمان در کانال قرار داده شده فقط اگه ناظر جان بزاره تا ساعاتی دیگر رمان میاد
تلوخدا یه پارت دیگه هم بزار راستی این داستان کیکه یا واگعیه ؟
عالیییییییییی
پارت بعدی?؟؟؟؟؟
پارت بعدی؟
عالی بودددددد
تا پارت بعد نگیریم آروم نمیگیگیریم 👍🙂🩴🩴🩴تا با دمپایی نیوفتادم دنبالت بزار...
خیلی باحال بود🤩
خوب بود بازم بنویس