پارت ۱ اولین رمانم .
داستان از اونجاییه که آریا میره پیش خالش و میفهمه م.ر.د.ه
دفتر خاطرات آریا : امروز به محض رسیدنم به قلعه بهم خبر دادن خالم م.ر.د . این تیرم هم به سنگ خورد. نمیدونم . شاید من نحسم که پیش هرکی میرم م.ی.م.ی.ر.ه . ما به راهمون ادامه دادیم و ادامه دادیم . اون روز از شدت خستگی خیلی زودتر از روزای دیگه خوابیدم . صبح شد . اون روز صبح هم باید کاملا معمولی میبود . اما اتفاقی که افتاد به کلی مسیر زندگیمو عوض کرد .
سگ شکاری رو بیدار کردم . نمیدونم چرا هیچ وقت اسم واقعیشو بهم نگفت . - هی . چیه دختر ؟ - این نامه برای من اومده . ببین . مدرسه ی جادوگری هاگوارتز . توی لندنه . تو میتونی منو ببری ؟ نامه رو ازم گرفت . یکم نگاهش کرد . یکی از ابروهاشو بالا داد . - تو یه مدرسه جادو درس میدن ؟ و تو هم دعوت شدی ؟ خنده داره . نامه رو پرت کرد تو آتیش . - این چرت و پرت هارو جدی نگیر دختر
بلند شدم و دنبالش رفتم . به حرفش گوش دادم و دیگه جدی نگرفتمش . حدود ۲ ساعت بعد آسمون با جغد پوشیده شده بود . تو روز روشن . همه ی جغد ها هم نامه هایی رو دقیقا شبیه همون نامه روی زمین مینداختن و میرفتن . سگ دست منو کشید و منو از اونجا دور کرد . عجیبه . خیلی وحشتناک عجیبه . همشون برای من اینجا بودن ؟
از زبون مکگاناگل : داشتم لیست اسم جادو آموز های سال اولی هاگوارتز رو چک میکردم . همه چیز عادی بود . ولی بعد از چند دقیقه نگاهم متعجب شد . - چیزی شده پروفسور ؟ - آلبوس . آریا استارک نیومده . من براش نامه های زیادی فرستادم . - احتمالا بلایی که سر هری پاتر آوردن سر آریا استارک هم دارن میارن . اون گیر نوع بدی از ماگل ها افتاده . باید یکی رو بفرستیم دنبالش و از اواسط ترم شروع کنه . - هر طور صلاحه آلبوس . من به هاگرید میگم بره دنبال دختره
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
به نظر من داستان تو تاحالا باحال ترین ایده تو رمان ها ی فیکشن بوده . فیکشن زیاد میخونم و به نظرم این بهترین ایدس . ادامه بدهههه
مرسییی ( خر ذوققق)❤️
خیلی باحال بود
پارت بعددددد
مرسیی . به زودی میزارم
پارت بعد
به زودی😊🤍
هوراااا 😁
پارت بعدی کی میاد؟
به زودی 😊🤍