
قسمت دوم هم اومددددد
سلام من اومدم با یه پارت جدید🎉 می تونید قسمت اول رو از پروفایل من بخونید . با خودندن این داستان هیجان انگیز اصلا ضرر نمی کنید.

بعد از چند ساعت پیاده روی در جنگل انبوه ، به روستایی زیبا و سر سبز رسیدیم. اما رو به مطب طبیبی بردم . اما خوابیده بود پس من باید به سوال های طبیب پاسخ می دادم. _ چند سالشه ؟ + ۱۶ سال _ مطمئنید ؟ خیلی کوچک به نظر میرسه + بله . فک کنم به خاطر مشکلات زندگیش نمی تونسته خوب تغذیه کنه. - مگه شرایط زندگیش چطور بوده؟ + چشم آبی او نگاهی به اما می کند و از جا می پرد.

- ما نمی تونیم بیمار های چشم آبی رو درمان کنیم . فقط درمانگاه های خاصی اینکار رو انجام می دن. تن صدام بلند شد و دوباره عصبانی شدم. + یعنی چی ؟ مگه اونا آدم نیستن. یه جوری می گید چشم آبی که انگار سگتون هستن . این کشور خیلی مسخرست. اما رو آروم بلند کردم و به سمت جاده رفتم. وقت نداشتم چند ساعت دیگر باید در حضور پادشاه می بودم . از یک گاری حمل یونجه درخواست کردم که ما را با خودش ببرد . او هم دلش به حال اما سوخت و با هم به سمت پایتخت رفتیم.

پایتخت شهری بزرگ و پیشرفته بود .کنار دروازه ی شهر پیاده شدیم و به طرف دربار حرکت کردیم. دربار قصری باشکوه و بزرگ بود که تقریبا در وسط شهر قرار داشت . نگهبانان زیادی دور تا دور قصر را فرا گرفته بودند و از امنیت بالایی برخوردار بود. دعوت نامه را به نگهبانان درب اصلی نشان دادم. و گفتم : « من کارلوس بلک هستم . فرمانده ی انتقالی برای کشور تیفانی.» _ ببخشید نمی تونید وارد شید. + چرا؟
نگاهی به اما انداخت و منظورش را فهمیدم. ورود چشم آبی ها به این مکان ممنوع بود . دنبال مکانی گشتم تا اما آنجا بماند. اصرار می کرد که او را ول کنم ولی می دانستم وضعیت او اصلاً وضعیت خوبی نیست . بعد از چندی پیاده روی به مسافرخانه ای رسیدیم . مسافرخانه بزرگ و شلوغ بود ، پیش پرداخت یک هفته را دادم و اما را به اتاق برم . فقط دو دقیقه تا زمان ملاقات مانده بود.

با تمام سرعت دویدم و خوشبختانه سر وقت رسیدم. _ فرمانده ی انتقالی ، آقای کارلوس بلک وارد می شوند. وارد شدم و در حضور پادشاه و ملکه تعظیم کردم. _ شما همان فرمانده ای هستید که جنگ در کشور سرتین در کوتاه ترین زمان ممکن و کمترین میزان مجروح شدن خاتمه داد ؟ به نظر ضعیف می رسید . + با سلام و درود فراوان به عالی جناب . اگر به توانایی های بنده شک دارید می توانید آنها را مورد آزمایش قرار دهید. _ نگران نباش ، از قبل آزمونی برایت تدارک دیده ام . مسابقه ی کشتی سنتی . یکی از آزمون های معروف کشورمان . دری بزرگ باز شد و مردی قوی هیکل و بلند قد وارد شد .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)