6 اسلاید پست توسط: 💛Clara🖤 انتشار: 1 سال پیش 211 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بچه ها چون به چالش های قبلی جواب ندادین اینجا میگم که تا نتیجه برین چالش داریم
اول اون بالا را بنگر بعد بریم سراغ داستان
چند ماهى از شروع ترم و آن فاجعه گروهبندی ميگذرد. دخترک اكنون نسبت به شروع ترم آسوده تر است. اما روحش هم خبر ندارد كه در كيلومتر ها دورتر از هاگوارتز چه اتفاقی در حال رخ دادن است.*** شخص شنل پوشی داشت فردی را شکنجه ميكرد. صدای بى روحى گفت:اون كجاست مارلين. شخصى كه مارلين نام داشت نفس نفس زنان از زور درد با صدايی خسته پاسخ داد: بيهوده تلاش نكن. تو اونو پیدا نميكنى. صدای بى روح دوباره بلند شد: به من جواب بده مارلين! اون كجاست؟$ من به اون خيانت نميكنم!¥ ديگه دارى خستم ميكنى. آواداكاداورا! نور سبز رنگ اتاق را روشن كرد. و مارلين به زمین افتاد.***چند ماهى از گروهبندی ميگذره. الان متوجه شدم كه نسبت به گروهم خيلى حساسيت نشون دادم. بعد اون قضيه راجب بنيان گزارا و خصوصيات هر گروه تحقيق كردم و الان به نظرم اصلا عجيب نيست كه اسلیترینی نشدم. طبق چیزی كه خوندم اسليترينيا قدرت طلبن(اسلیترینی هاى عزيز به دل نگيرين گروه مورد علاقه خودم اسلیترینه) و من هيچ وقت به دنبال كسب قدرت و توجه نبودم. توى اين چند ماه دوستى منو كاساندرا صميمی تر شده و رابطم با كاليدورا و كاريس سرد تر شده. اونا كم كم احساس كردن مادر درست میگه و از من فاصله گرفتن. البته من حدس میزدم اين اتفاق بیفته ولی بازم ناراحت شدم. رابطه من با خواهرام به خصوص کالیدورا و سدرلا خیلی صمیمی بود. نمیدونم الان سدرلا چه حسی نسبت به من داره اما کالیدورا خیلی از من فاصله گرفته.
الان نزديک كريسمسه. امیدوارم كاساندرا تو هاگوارتز بمونه چون بدون اون هاگوارتز حوصله سربره و من اصلا دوست ندارم به خونه برگردم. امروز صبح اصلا نديدمش تا ازش بپرسم. خدارو شكر كه اولين زنگمون ورد های جادوييه. بهترین زمان براى گفت و گو.***وسط تمرين ورد ونگارديوم له وى اوسا با آرنجم میزنم به پهلوی كاساندرا._ هی، چرا امروز صبح نبودی؟& یه کاری داشتم.. _ آها. یه سوال ازت داشتم. کریسمس میمونی؟ کاساندرا لبش رو گاز گرفت و گفت: ام دقیقا راجب همین موضوع مادرم بهم نامه داده. میخواد بیام خونه. _ خب تو قبول میکنی؟ یا میمونی مدرسه؟& من گفتم برمیگردم. ببخشید کلارا. با اینکه ناراحت شدم اما میگم: ایرادی نداره. به هر حال تو دلت برای خاتوادت تنگ شده و خانوادت هم دلشون برای تو تنگ شده. توی صدام کمی حسودی میشد حس کرد. به این حسودی میکردم که مادر پدرش از ته قلب اونو دوست داشتن و مشتاق دیدارش بودن. در صورتی که خانواده من نه تنها منتظرم نبودم، بلکه ازم بیشتر فاصله گرفتن. کاساندرا که احساسم رو فهمیده بود گفت: کلارا ناراحت نشو. من مطمئنم اونا دلشون برات تنگ شده. باید بری خونه. _فکر نکنم آمادگیش رو داشته باشم.& تو آماده ای کلارا. میخوای تنها بمونی تو هاگوارتز چیکار؟ برو خونا و با خانوادت وقت بگذرون. بهت خوش میگذره._ باید فکر کنم کاساندرا. کاساندرا سری تکون داد و تکونی به چوبدستیش داد. پر بالا و بالا تر رفت و خورد به سقف. پروفسور فیگ گفت: عالیه دوشیزه دارکر! ۱۰ امتیاز برای هافلپاف! کلاس امروز تمومه. تکلیفتون تمرین ورد ونگارديوم له وى اوساست. کاساندرا وسایلش رو جمع کرد و گفت: تو باید با مادرت رو به رو بشی. و از کلاس بیرون رفت.
از کلاس بیرون رفتم. حق با کاساندرا بود. نمیتونستم که تا ابد تو هاگوارتز بمونم. بالاخره این سال تموم میشه و من باید برم خونه. چه بهتر که زود مادر رو ببینم.بالاخره کاریس رو دیدم که داشت از کلاس تغییر شکل بیرون میومد. نزدیکش شدمو گفتم: سلام کاریس. با پرخاشگری گفت: چیه؟ چی میخوای؟_ میخوام برای کریسمس بیام خونه. -خب به من چه. _ گفتم اگه میخوای به مادر یا کس دیگه ای خبر بدی بدونی.- آها.ممنون از اطلاعت. چیزی توی صداش بود که بهم میگفت اصلا اهمیتی نمیده که من کجا میمونم. به هر حال اون فرزند ارشد بود و همیشه میخواست انتظارات اونا رو براورده کنه. برای همینه که الان یه ارشده. احتمالا سال دیگه هم میتونه سرپرست بشه. از اینکه رسما بهم اهمیتی نمیداد و اینقدر سرد برخورد میکرد ناراحت بودم. کی باورش میشه که اون همین چند ماه پیش داشت به من دل داری میداد؟ من خودمم باورم نمیشه. بالاخره کاساندرا رو توی جغد دونی پیدا میکنم و میرم پیشش._به کی نامه دادی؟-جواب مامانم رو فرستادم._مگه صبح بهش نگفته بودی؟- امممم، فقط نوشته بودمش. هنوز نفرستاده بودم. خب چیکار میکنی؟_ تصمیمم رو گرفتم. میرم خونه.& بهترین کار رو کردی. من مطمئنم حداقل یه نفر به استقبالت میاد._ مثلا کی؟ مادرم؟& نه بابا._ پس کی؟& چه میدونم. مثلا سدرلا. مگه بهت نامه نداده؟ راست میگفت. سدرلا بهم نامه داده بود. ولی پیام توی نامه خیلی عجیب بود. توی نامه نوشته بود: ((از تاریخ پاک شدی)) با کاساندرا خیلی فکر کردیم که منظورش چیه. به هر حال، وقتی برگشتم ازش میپرسم.
بالاخره روز برگشت به خونه فرا رسید. هایلین رو توی سبدش گذاشتم و چمدون رو دنبال خودم کشیدم.سوار قطار شدیم و با کاساندرا یه کوپه خالی پیدا کردیم و نشستیم. چون من جغد نداشتم و مطمئن بودم که مادر اجازه نمیده از کالین استفاده کنم کادوی کاساندرا رو الان دادم. یه کتاب که لای کاغذ کاهی پیچیده شده بود. عنوان کتاب بود: اسرار و رمز های هاگوارتز. (بچه ها اینجا هنوز باتیلدا بگشات به دنیا نیومده بود که بخواد تاریخچه هاگوارتز رو بنویسه) اون بهم گفته بود که خیلی علاقه داره بیشتر راجب هاگوارتز و بنیان گذارا بدونه. میتونستم شادی و ذوق رو توی چشماش ببینم. کاساندرا هم کادوش رو به من داد. کاغذ دور جعبه رو باز کردم و نفسم بند اومد. از کجا میدونست که اینو میخوام؟ یه گردنبند بود که با یاقوت کبود تزیین شده بود. وقتی به کوچه دیاگون رفته بودیم دیده بودمش. یا این گردنبند میتونستی تمام خواب هات رو کنترل کنی. برای کسی مثل من که کابوس زیاد میبینه مثل رویا بود. ازش پرسیدم: از کجا میدونستی اینو میخوام؟ شونه ای بالا انداخت و گفت: بیشتر اوقات توی خواب حرف میزدی. انگار داشتی کابوس میدیدی. به خصوص دیشب. خواب دیشبم رو به یاد آوردم. تو خواب روی پله بودم. پله ای توی خونمون. اما مطمئن نبودم که دقیقا خونمون باشه. از روی پله به در زل زده بودم. شخص شنل پوشی در رو باز کرد و چوبدستیش رو به سمتم گرفت. گفتم: چرا این کار رو میکنی؟ شخص شنل پوش با صدای بی روحی پاسخ داد: اومدم یه کاری رو تموم کنم. کار تو رو! آواداكاداورا! نور سبز فضا رو پوشوند و من از خواب پریدم. نمیدونستم تو خواب حرف میزنم. و همین طور هم نمیدونستم که کاساندرا صدام رو میشنوه. کمی خجالت کشیدم اما واقعا از کادوش خوشحال بودم. این کادو باعث میشد توی کریسمس حداقل موقع خواب کابوس نبینم. چون مطمئن بودم که بودنش در کنار مادر و پدر عصبانی خودش کابوس بود. سرم رو به پنجره تکیه دادم. نمیدونستم چی در انتظارمه. ادامه دارد...
خب اینم از این پارت>>تا نتیجه برید چندتا چالش داریم
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
35 لایک
جچ۱:به نظرتون شخص شنل پوش توی اول داستان کی بود؟ نظری ندارم
جچ۲: منظور سدرلا از اون نامش چی بود؟ از تاریخچه و شجره نامه خانوادگی پاک شدی کلارای عزیزم
جچ۳:به نظرتون بعدش چی میشه؟ مامان و باباش راهش نمیدن خونه 😂💔
عالی😔💔
ج.چ۱:بابا بزرگ گریندل والد😐✨(اصن عالی)
ج.چ۲:اسمش از شجره نامه پاک شده و کلا فراموش شده
ج.چ۳:نمیدونمم😐✨
جچ۱:به نظرتون شخص شنل پوش توی اول داستان کی بود؟
جواب: ولدمورت
جچ۲: منظور سدرلا از اون نامش چی بود؟
جواب: اسمت از شجره نامه خط خورد
جچ۳:به نظرتون بعدش چی میشه؟
جواب:برمیگرده خونه میبینه اسمش از شجره نامه خط خورده
خواهرم اینجا بابابزرگ ولدمورتم به دنیا نیومده😐💔
پس نمد
آقاا نمیخوای ادامه بدی؟
عععرررر ببخشید دیر دیدمشششش خیلی خوبهههه
ج چ۱:امممم اوریون بلک؟
ج چ۲:اسمش از شجره نامه خط خورده
ج چ۳:کلارا رو خونه راه نمیدن اما بعدش میارن توی خونه و میبینه که اسمش خط خورده و.....دیگه نمیدونم❤
حاجی اوریون اینا باباشم به دنیا نیومده
بقیشم خواهیم فهمید.....
کلارا اصلا تو ذهنت هست که یکی داره اینایی که نوشتی رو میخونه؟
آره
اتفاقا دارم تایپم میکنم پارت بعدو
داستان دیر خوندم ولی خوشم اومد ادامه بده
آیا میدونستی عا.شق رمانت شدممم؟
عالیههههه
ممنونم خواهرمممممم🥲💙🌱
خواهش میکنم کاری نکردممم
پارت بعد🥲🤌
(اشتیاق طرفداران رمانت زیاده😂)
دحال تایپ میباشم😁
یسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس✨
اس یک هنو تموم نشده😅
اسلاید یک تموم شددددد🤡
یسسسسسس✨✨✨😍😍😍😍😍
یه خبر خوببببب
برو تو تست آرشیدا تا بفهمی
رفتم دیدم...
خیلی عالیههههه✨💕💕💕✨💕✨💕✨💕
واقعا خیلی حالم خوب شد🥲💕💕💕💕
چ ۱:ولدی جون😂🤌
چ۲:شاید منظورش اینه همه فراموشت کردن...
چ۳:ولدرمورت حمله میکنه؟مادره با دمپایی می افته دنبالش؟😂
ولدی رو از کجات آوردیییییی
بابا اینجا پدر بزدگ ولدیم وجود ندارهههههه
بالاخره یکی راجب نانه سدرلا جواب متفاوت داد
خدا یا شکرت
دمپایییییی😂😂😂👌🏼👌🏼
بلهههه دامپاییی😂🤌
عههه😂