خب میدونم خيلي طول كشيد اينو يه بار نوشتم ولي يه هفته تو بررسی بود پاكش كردم دوباره نوشتم.
بعد کلی گشتن بالاخره سرسرا رو پیدا کردیم و نشستیم. جغد ها داشتن نامه هارو میاوردن. بین جغدا چیزی دیدم که برق از سرم پروند. آخه چطوری؟ کالین، جغد خانوادگیمون، پر زد و اومد جلوم نشست. نامه رو از نوکش بیرون کشیدم. میدونستم این چیه. نامه عربده کش. باید تا دیر نشده از سرسرا بیرون برم. تندی از پشت میز بلند شدم و به سمت در رفتم. از نامه داشت دود بلند میشد. سرعتم رو بیشتر کردم و به در رسیدم. از سرسرا بیرون رفتم و خودم رو به یه جای خلوت رسوندم. نامه رو باز کردم و همون لحظه صدای مادر توی سالن پیچید که فریاد میکشید و میگفت: دوشیزه کلارا جِین بلک! واقعا چطور جرئت میکنی اعتبار خانواده ی مارو از بین ببری؟ تازه اگه توی ریونکلا میفتادی یه چیزی، ولی هافلپاف؟ واقعا که! پر آوازه بودن خاندان بلک به اصیل زاده بودنشون و اسلیترینی بودنشونه! ولی تو داری شهرت و آبروی مارو خدشه دار میکنی! امیدوارم توقع نداشته باشی که اسمت توی شجره نامه بمونه! نامه پودر شد و از بین رفت. گریم گرفته بود. مگه قول نداده بودن به کسی نگن؟ اصلا کی وقت کردن که برن بگن؟سعی کردم جلوی بغضم رو بگیرم ولی موفق نشدم. سوزش اشک رو احساس کردم و جلوم تار شد. به سمت دستشویی دخترا راه افتادم و توی راه گریه میکردم. با اینکه از بعد تو قطار هیچی نخورده بودم اصلا گرسنم نبود.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
36 لایک
اصلا عالیییییییی
میدونم خیلی سختی کشیدی.
خودمم هم دارم یه داستان جدید مینویسم که بعد از خوندن فرزند نفرین شده کاملش میکنم.
فقط اینو بدون کارت ارزش داره♡
ممنونننننننن
نخوندم😐🗿
عالی بوددد
ممنونننننن
واییییی چقدر خوبههههه
ممنونممممم
خیلی قشنگه حتما بزار
عالیی زود بذار