دیالوگ مدرسه افسانه ای 1

آگاتا:تو کم ترین چیزی درباره اون نمیدونی و نمیشناسیش اون دشمن تو هم نیست و هنوز هم دوست منه تدروس:احتمالا تو از من آدم بهتری هستی چون من اون چیزی که در درونش میبینی رو نمی بینم تنها چیزی که تو وجودش میبینم یه ساحره حقه بازه آگاتا:پس دقیق تر نگاه کن تدروس برگشت و نگاهش کرد:شاید باید به یه نفر دیگه نگاه کنم

تدریس:کاش تو دختر بودی برای همینه که همه ش یه دختر توی صورتت میبینم

ولی خ *ی*ا*ن*ت*ک*ا*ر*ا هم لیاقت محاکمه عادلانه رو دارن

تو شرور نیستی سوفی تو فقط یه انسانی

دوست های واقعی همه چی رو درست میکنن حتی اگه ادم های بدی بنظر برسن

توی افسانه ما کی به شاهزاده نیاز داره؟

آگاتا سرش را پایین انداخت تا جایی که توانسته بود این حرف را توی دلش نگه داشته بود چون میترسید کلمات را بلند به زبان بیاورد «چون الان به چیزی بیشتر از یه دوست احتیاج دارم»

همیشه شاهدخت که به پایان افسانه اش میرسه ولی حس می کنم این دفعه این پایان مال منه

بعضی وقتها ما چیزهایی رو میبینیم که دلمون میخواد ببینیم

تو یه ح*ی *و*و*ن*ی هرگز تو رو انتخاب نمی کنم می شنوی؟ هرگز!!!

برو نتیجه چالش داریمممممم