دستم محکم کشیده شده بود. از درد چهره ام رو جمع کرد. آتسوشی با ترس گفت:(نه آقا! چویا کون نمیخواست کاری کنه! اون دید که لیوان ترک داره و از دستم کشید تا چای داغ روی دستم نریزه ولی دست خودش ریخته. منم بخاطر همین جیغ زدم) دختری که گین می شناختمش،ماسکش رو محکم کرد و بعد با سردی گفت:(نیازی نیست به همچین چیز های کوچکی اهمیتی بدید، جناب اوسامو) دازای دستم رو ول کردگ به عقب رفتم و تو خودم جمع شدم. دازای بلند خندید و گفت: (ترسو! )و بعد از اتاق خارج شد. آتسوشی سریع دویدم و با نگاه نگرانی گفت:(حالت خوبه چویا کون؟) همون لحظه نگاه سردی رو خودم حس کردم. سرم رو برگردوندم ولی کسی رو ندیدم. آکوتاگاوا: با دیدن اون نگاه از آتسوشی ، عصبی شدم. اون نیمه شیطان بی خاصیت... با عصبانیت به سمت دازای رفتم که داشت تابلو های راهرو رو نگاه میکرد. با خشم گفتم:(عجیب نیست؟)(چی؟)(اون فرشته!...فکر کن همون دقیقه ای که آتسوشی فرار کرده و شرط برگشتنش داشتن یک فرشته است، یک فرشته جلوی ماشینت سبز بشه) دازای دستاش رو تو جیبش کرد و گفت:( تو به اون پسره ی ترسو شک داری؟...نگران نباش! قرار نیست با آتسوشی کاری کنه)
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
وای کاربر موریتا آرزوی سلامتی کامل را برات میکنم
سلاممممم
*با دست چپ تایپ کردن سختههه* از گچ در اومده ولی نمیشه زیاد باهاش کار کرد ولی پارت ۴ اگه ناظر ببینه تو بررسیه تا پارت ۸ هم براتون قبل از شکستن نوشتم...چندتا تک پارتی هم آماده دارم فعلا همون ها رو میذارم تا ببینیم چی میشه...
من پارت جدید میخوامممم😭😭😭😭😭😭😭
سلام
من دستیار کاربر موریتا هستم
ایشون دستش شکسته ولی قراره پارت ۴ تا ۸ رو برام ارسال کنه که براتون بذارم
وایییی شتتتتت ؛ ممنونم ازت و امیدوارم خوب بشه
کاربر موریتا ۱ هفتست منتظر پارت بعدیم چرا نمیزاری؟🙁
ناظر رو دیدی سلام ما رو هم برسون
داره جالب میشه
پارت بعد
چشمممم اگه ناظر همراهب کنه تا پایان امشب به دستتون میرسه