فصل سوم: ورود به آلمان
برایان دیویس، قاتلی حرفهای و تحت تعقیب پلیس که برای پول آدم میکشد در قهوه خانهای قدیمی مشغول چای نوشیدن است، کودکی دوازده ساله وارد قهوه خانه میشود و روی یک صندلی روبه روی برایان مینشیند،
برایان:«تو همونی؟»
_«آره»
چشمهای برایان از تعجب گرد میشود و با حالتی عصبانی میگوید:«من تحت تعقیب پلیسم هر لحظه امکان داره که لو برم اونوقت توی بچه منو کشوندی اینجا و نیم ساعت هم تا حالا منتظرم گذاشتی!»
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
چرا هیملر باید خیانت کنه؟
خیلی خوب شده
عالی بود ادامه اش را حتما بنویس