..
نظرسنجی
⋆

لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
"دخترک گمشده بود؛ در شبهای بی پایانش. نمیتوانست بخوابد، نمیتوانست گریه کند. گویا مغزش طلsم شده بود، فقط خاطرات گذشته را مرور میکرد. هنگامی که همه به خوابی عمیق میرفتند، دخترک مینشست و به آن تصاویر نگاه میکرد، تصاویری که ذهنش را تسخیر کرده بودند و او در خفا با آنها میجنگید. او فقط آرزو داشت که بتواند قطرهای اشک بریزد و سبک بشود، اما اشکها نمیریختند، در گلویش گیر میکردند و او خfه میشد، او هرشب میمرد و زنده میشد!"
کسایی که این متنو خوندین چطور بود به نظرتون؟ به نظرتون از کجا برداشتمش؟
میان سنگ و سیم و کربن و آهن،
همین که لاله را دیدی زیباست!
من فکرکنم جهان دیگری باشد،
برای من که نه، برای شعرهایم.
وگرنه من که خندهدار میمیرم!
من و تمام ناتمام عیب هایم.
من فکرکنم جهان دیگری هم هست!
خدا، بگو جهان دیگری داری.
که قطعا عشق یک وجود نامیراست،
که زنده نیست در این سرای پوشالی!
_شروین حاجی پور، لاله را دیدن
شب بخیر
امیدوارم خوب بخوابی ستاره ها رو بچینی:)
اون دوتا ووتا احمق دوست داشتنین همین هیچ پوخ دیگهای نیستن
کیا البته
منو باش دارم واسه کی حرص میخورم
حرص نخور لیاقتت رو نداشتن
یکی باید یدونه بزنه تو گوشم بگه احمقخاکبرسر برو بکپ
اینجوری به خودت نگو
به خودت سخت نگیر
یک شد خاکبرسرم کنن
خدانکنه
یکی از یکی احمق تر و دوست داشتنی تر خاکبرسرمن ساده که با وجود همه نشونه ها صد خودمو گذاشتم براتون باید خمون موقع پرتتون میکردم بیرون