لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.
نظرات بازدیدکنندگان (34)
  • 1:19 نیمه شب`
    مجبور شدم تو را ترک کنم زیرا نمی توانستم مدام از تو خواهش کنم که با من خوب باشی.

  • ″نگاهش برای او به تزلزل می افتاد و بر منکرش لعنت... نگاهش خواستار به آغوش کشیدن او بود و بر منکرش لعنت... نگاهش برای بوسیدن ذره ذره از وجود مقابلش به پرواز در میامد و بر منکرش لعنت، اما حالا زمان یکسان شدن تپشهای قلبشان نبود؛ نه حالا که سرتا پایش در گر گرفتگی نگاه او فرو رفته بود و نبض وجودش را در خود بلعیده بود!″

  • "درد‌هایش فریاد شدند و رنج‌هایش مشتی که بر روی در کوبیده شد ، اما بی‌فایده بود ، درها قفل شده بودند ، تنها نگاه خیسش بود و مرد خسته از نفسی که زیر ضجه‌ آسمان ؛ به گل نشسته بود.."

  • چقدر سعی کردم جلوی اشکامو در حال خوندن اینا بگیرم ولی نشد

  • "اون لحظه میخواست جسم مچاله شده‌ی پسر رو توی بغلش بگیره می‌دونست که به خوبی توی بغلش جا میشه ، قبلا امتحان کرده بود."

  • "تنگدلان بهانه می آوردند، هر آنچه عاشق و دلباخته بودند!"

  • "کاش مرد بزرگتر میدانست که انعکاس چراغهای اطراف میان تاریکی نگاهش چقدر بوسیدنیست!"

  • "-پس داری توی دنیای بزرگت غرق میشی افسر..؟
    -تا زمانی که توسط صدای تو "افسر" خطاب شم... آره رئیس... غرق میشم"

  • "-ما به اسم هم قسم خوردیم، اینطور نیست؟!
    با نگاه قدردان و آرام گرفته‌ی او به نرمی زمزمه کرد:
    -اگر با تو و برای تو نباشم، برای کی باشم؟!"

  • "درخشش چشم‌های مرد بزرگتر شب را به آتش میکشید! حال چه بر سر مردی می‌آمد که هم شعله ‌ی نگاهش را داشت و هم آتش آغوشش را؟"

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.