نظرسنجی
𝘾𝙖𝙥𝙤,


لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
1:19 نیمه شب`
مجبور شدم تو را ترک کنم زیرا نمی توانستم مدام از تو خواهش کنم که با من خوب باشی.
″نگاهش برای او به تزلزل می افتاد و بر منکرش لعنت... نگاهش خواستار به آغوش کشیدن او بود و بر منکرش لعنت... نگاهش برای بوسیدن ذره ذره از وجود مقابلش به پرواز در میامد و بر منکرش لعنت، اما حالا زمان یکسان شدن تپشهای قلبشان نبود؛ نه حالا که سرتا پایش در گر گرفتگی نگاه او فرو رفته بود و نبض وجودش را در خود بلعیده بود!″
"دردهایش فریاد شدند و رنجهایش مشتی که بر روی در کوبیده شد ، اما بیفایده بود ، درها قفل شده بودند ، تنها نگاه خیسش بود و مرد خسته از نفسی که زیر ضجه آسمان ؛ به گل نشسته بود.."
چقدر سعی کردم جلوی اشکامو در حال خوندن اینا بگیرم ولی نشد
ایبابا)
ایبابا)
"اون لحظه میخواست جسم مچاله شدهی پسر رو توی بغلش بگیره میدونست که به خوبی توی بغلش جا میشه ، قبلا امتحان کرده بود."
"تنگدلان بهانه می آوردند، هر آنچه عاشق و دلباخته بودند!"
"کاش مرد بزرگتر میدانست که انعکاس چراغهای اطراف میان تاریکی نگاهش چقدر بوسیدنیست!"
"-پس داری توی دنیای بزرگت غرق میشی افسر..؟
-تا زمانی که توسط صدای تو "افسر" خطاب شم... آره رئیس... غرق میشم"
"-ما به اسم هم قسم خوردیم، اینطور نیست؟!
با نگاه قدردان و آرام گرفتهی او به نرمی زمزمه کرد:
-اگر با تو و برای تو نباشم، برای کی باشم؟!"
"درخشش چشمهای مرد بزرگتر شب را به آتش میکشید! حال چه بر سر مردی میآمد که هم شعله ی نگاهش را داشت و هم آتش آغوشش را؟"