استارگل جریانات جنگ داخلی. نظر و کامنت ( توی نظرسنجی نظرات) یادت نره!
نظرسنجی
StarGirl (CivilWar)
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
قسمت ۴۴؟ این داستان: غروب(sunset)
بارها روى از پريشانى به ديوار آورم
ور غم دل با كسى گويم، به از ديوار نيست
(پایان پارت ۴۴)
تونی: من و به چالش میکشی؟ صبا: نمیدونم شاید. تونی: رد کن بیاد. صبا: بی چی نگاه میکنی؟ تونی: غروب پمپبنزین ( صبا عینک تونی رو از وی چشمش برمیداره و میزنه به چشمش.) تونی: هی! صبا: آره الان ویو قشنگه.
صبا: بیا، خدافظ. صندوق دار: این ۳۰ دلاره! صبا: میدونمریاضیم ضعیف نی بقیش برای خودت. تونی: چیکار میکنی؟ وایبرونیم غنی میکردی تو دستشویی؟ صبا: ساندویچ خریدم، میخوری؟ تونی:...صبا: هاع؟ پولش حلاله. چیه نکنه آقازاده از ساندویچ های معمولی خوشش نمیاد؟
( از اونجا خارج میشه و در و محکم میبنده. وارد سوپر مارکت کنار پمپ بنزین میشه. سمت قسمت ساندویچ های سر میره و دوتا فیله ی مرغ برمیداره توی راهرو که به سمت صندوق میره چشمش به رنگ مو های توی قفسه میخوره. ) صبا: هومم...رنگ آبی؟ آره باید همینو بردارم.... آقا اینو حساب کن. صندوق دار: ۲۶ دلار و ۵۰ سنت.
از ته قلبش توان این کار و نداره. خیلی وقته که بهش فکر میکنه. شاید اگر جلوی این اتفاق رو بگیره و هنه چیز به خوبی تموم بشه خیلی اتفاق ها عوض بشن.
اما چجوری؟ صبا: به تونی نمیتونم بگم. استیو و راضی کنم بهش بگه؟ آره ، دوبار . اونم گفت. اه ... تو این وضعیت.
خانم: دیوونه؟ با خودش تو آینه حرف میزنه.
صبا: ها چیه؟ به چینگا میکنی؟ برو به عملیاتت برس دیگه.
اون از قبل هم میدونست که اگر هم بخواد نباید به گذشته فکر کنه. پس چیزی که باعث شده دست هاش بلرزن و حالت تهوه داشته باشه استرس آینده است. آینده ای که میدونه باید انتخاب کنه. نه هر انتخاب ساده ای، مثل: چیپس بخورم یا پفک؟ این لباس یا اون لباس؟
او باید بین افرادی که طی این سال ها همگی باهم از او مراقبت کرده اند.. عده ای را جدا کند.
به سمت توالت میره در و باز میکنه و جلوی آینه می ایسته. به خودش زل میزنه...شاید فکر کنین قوی ترین آدم ها که همه چیز رو پشت سر گذاشته اند دیگر از هیچ چیز نمیترسند، استرس ندارند و مضطرب نمیشوند. اما...اما..قوی ترین و پر مهارت ترین ورزشکار ها هم وقتی برای بار ۱۰۰ وارد مسابقه ای میشن که چندین بار تجربه اش کردن، استرس خواهند داشت. صبا هم همین حس رو داره یک بار وارد میدون جنگ شده. حتی دو بار. ولی اینبار فرق میکنه.
صبا: پمپبزنین بزن کنار. تونی: چیشده؟ صبا: ش÷اش دارم. تونی:..تو یاد نگرفتی بعد از این همه مدت مودبانه بگی. صبا: ok, nature is calling me. if you don't fu÷ck×ing pull over. it's going to .have consequences
تونی: باشه.
تونی: قراره بمیرم؟ صبا: سکوت کن و رانندگیتو کن. تونی: هنوز نیومده به من دستور نده ها! استیو به من فرمان میده بهش عمل نمیکنم ، پپر به من... صبا: هوی من چند ماه نبودم ، چاخان نگو دیگه. استیو که سهله، پپر هرچی میگه تو اطاعت میکنی. تونی:over my Rich,Hot,Dead body.
صبا: باشه باشه...حالا بزن بغل یه جا . تونی: چرا چه خبره؟