اینجا هر چقدر خواستی میتونی شعر بگی و شعر معرفی کنی
نظرسنجی
محفل شعر
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
گل در بر و می در کف و معشوق بکامست
سلطان جهانم بچنین روز غلامست
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمامست
در مذهب ما باده حلالست ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرامست
گوشم همه بر قول نی و نغمهٔ چنگست
چشمم همه بر لعل لب و گردش جامست
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشامست
روزها رفتند و من دیگر
خود نمیدانم کدامینم
آن من سر سخت مغرورم؟
یا من مغلوب دیرینم؟
چنین گفت رستم به اسفندیار که کردار؟ ماند ز ما یادگار
کنون داد ده باش و بشنو سخن از این نامبردار مرد کهن
گفتم به نیرنگ وفسون ،پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود
در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت
با دل زخمکش و دیدهٔ گریان بروم
نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی
تا در م.یکده شادان و غزلخوان بروم
به هواداری او ذره صفت، رقصکنان
تا ل.ب چشمهی خورشید درخشان بروم
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟
منزل آن مه عاشقکش عیار کجاست؟
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست؟
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست؟
گفتم خرابت میشوم
گفتا تو آبادی مگر؟
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
ان چنان الوده است
عشق غمناکم با بیم زوال
که همه زندگیم می لرزد
مثل این است که از پنجره ای
تک درختم را سرشار از برگ
در تب زرد خزان می نگرم
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان اومد وقت است که بازآیی