اینجا هر چقدر خواستی میتونی شعر بگی و شعر معرفی کنی
نظرسنجی
محفل شعر
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
گفتم به نیرنگ وفسون ،پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود
گفتم خرابت میشوم
گفتا تو آبادی مگر؟
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
ان چنان الوده است
عشق غمناکم با بیم زوال
که همه زندگیم می لرزد
مثل این است که از پنجره ای
تک درختم را سرشار از برگ
در تب زرد خزان می نگرم
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری کشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
در نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
-نیما یوشیج
یک بو'سه ز تو خواستم و شش دادی
شاگرد که بودی که چنین استادی
خوبی و کرم را چو نکو بنیادی
ای دنیا را ز تو هزار آزادی
~~~~
مولانا ♡
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کهآن سوخته را جان شد و آواز نیامد...
مدعی خواست که از بیخ کند ریشه ما!
غافل از آنکه خدا هست ؛ در اندیشه ما