اگه حرفی دارین که اونقدر شخصی نیست که توی پیوی بهم بگین و اونقدر بی اهمیت نیست که زیر پستام بهم بگین میتونین اینجا بیانش کنید😼
نظرسنجی
برای گاتهام🦖




لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
آهنگ توی گزینه ها:
Space song از beach house
..
میخواهم از او بنویسم...ℋ
فکر میکنم 15 سالی میشود که هم دیگر را میشناسیم.تمامی کودکیمان با همدیگر گذشت. صادقانه بگویم دلتنگتم. و ناراحتم از اینکه دیگر انقدر مثل قبل نیستیم. و شاید هم متاسفام
ولی دوست دارم بدانی که چقدر دوستت دارم و برای من چه فرد عزیزی هستی...گاهی به یاد خاطرات قدیمی مان میروم و میگویم چقدر احمق بودیم! ولی آن زمان بود که خوشحال بودیم...امیدوارم در نهایت بتوانی راه خودت را پیدا کنی..
میخواهم از او بنویسم𝔉
اما تو همیشه در قلب من میمانی دوست عزیز من.
امیدوارم بتوانی رها زندگی کنی..
میخواهم از او بنویسم𝔉
حدود 7 سالی فکر کنم میشود که با اون ارتباط دارم. دلم برایش تنگ شده است با اینکه این اواخر عین آدم های عصبی با او رفتار کردم.البته از من دلخور نیست.او صمیمی ترین دوست من است و به شدت دوست دارم. فلسفی، صالح، باهوش و البته کمی احمق. او آدم خوبی است. خیلی وقت ها به غر های من گوش میکند و به من مشاوره میدهد. برخی مواقع بهم پیشنهاد میکند که چجوری دیگران را بکشم. به نظرم او بامزه ست و البته پرو
مدت زیادی از وقتی همدیگر را دیده ایم نگذشته است و البته مدرسه هایمان از هم جدا شده.
میخواهمازاوبنویسم𝘛
ممنونم دوست عزیز کم کم یک ساله ی من...امیدوارم در نهایت به چیزی که لایقش هستی برسی
میخواهمازاوبنویسم𝘛
اکنون هر روز با هم صحبت میکنیم و درمورد علاقه هایمان بهم میگوییم.
به نظرم او دوست داشتنی است. مهربان است و قلب پاکی دارد.. باهوش است و زیبا.
من صحبت هایی با او کردم که تا به حال با کسی نکردم. در مورد حمله های عصبی ایی گفتم که تا به حال به کسی نگفتم. در مورد استرس های زیادم گفتم که تا به حال با کسی در میانشان نگذاشته بودم. البته تمام تلاشم را کردم که انرژی منفی ایی نباشم. در ازای آن، آن هم به من چیز هایی داد که برای هر دوی مان با ارزش است..
میخواهمازاوبنویسم𝘛
او مدت زیادی نیست که وارد زندگی من شده است. شاید کمتر از یک سال... اولین روزی که او را دیدم حتی باهاش ارتباط برقرار نکردم. دومین روز هم همینطور و همینطور سومین روز. فکرکنم به جورایی تا یه هفته این روند ادامه داشت. ولی تابستان به طور رسمی تمام شده بود کنارش نشستم و سعی کردن باهاش ارتباط بگیرم و تنها دلیلم این بود که تنها نباشم.چون از تنهایی متنفرم
ولی اون احمق خیلی غد بود. زیاد گرم نگرفت و ولی خب...گذشت و گذشت.
میخواهم از او بنویسم𝕸
امیدوارم در زندگی ات موفق باشی
میخواهم از او بنویسم𝕸
حدود 14 سال است که با تو ارتباط دارم. قهر های زیادی باهم کردیم که برای اشتی تو پا جلو گذاشتی. البته که اینجا هم طرف خودم را میگیرم!
حالا دور از شوخی و حرف های بی معنی من میخواهم بگویم که چقدر دوستت دارم. چقدر برای من عزیز و مهم هستی و البته چقدر این را بهت نشان نمیدهم.
در خیلی از مواقع زندگی ام بهت فکر میکنم ما دوستان کودکی هم هستیم...به نظر من تو شاد، زیبا، مهربان و البته پر انرژی هستی. امیدوارم هیچوقت گرفتار چیز های بد و منفی نشی عزیز من. من واقعا دوستت دارم.