اینجا میحرفیم
نظرسنجی
اکیپ هری پاتر
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
@brilliant
توی قایم کردن وسیله ها اصلا خوب نیستی
______
تو کنجکاوی نکردن *با یه لحن کنایهدار* اصلا خوب نیستی
میدونم😏
😂
@brilliant
در حال حاضر من دفترچه خاطرات همههه رو خوندم
______
یکم زیادی فض&ول نیستی؟؟
کسی نمیدونه🌝
در ضمن من:کنجکاو"رو ترجیح میدم.
brilliant
I'm only human,after all
| 21 ساعت پیش
که چی؟همین بابات تو شونزده سالگی ازدباج کرد
تو از کجا میدونی.. من اینو به کسی نگفتم
اممم... شاید من گفتم...😅🙄
عه عه عه
نه خودم فهمیدم😏
در حال حاضر من دفترچه خاطرات همههه رو خوندم
اصلا تو دفترچه ی منو از کجا اوردیییی
از یه جای خوب🙄
پاسخ بدههههه
چطوری گیرش اوردییی
توی قایم کردن وسیله ها اصلا خوب نیستی
خودمم موافقم😂😂
@свет
تو که سایه ی اونو با تیر میزدیچطوریه که الان دلت برای بابات تنگ شده؟
______
دقیقاااااااا
باهاش آشتی کردم
اصن به شما چه اه
@brilliant
داستان هایی که بر اساس واقعیت نوشته شده اند.
______
مثلا که چی؟
میخوای چیو ثابت کنی؟
آره من از متیو خوشم میاد
چون پسر خوبیه و مثل اکثر آشناها قضاوتم نمیکنه
منظورم این نبود خب؟
شاید اذیتت کنم ولی هیچوقت به خاطر تصمیم هات قضاوتت نمیکنم.
من بهترین دخترعموی دنیام،نمیدونستی؟🌝
حالا هم معطل نکن،جمع کن باید بریم خرید
خرید چی؟
*سکوت میکنم*
بیخیال،من باید عروسیت چیز های زیادی بخرم.گمشو بریم
عروسی چیه؟ ما فقط دوستیم
(همون دوستی که میدونی😂😁)
*با چشای ریز شده نگاهت میکنم.دستتو میگیرم و از خونه میبرمت بیرون*
نظر تو اصلا برام مهم نیست امیلی،من باید خرید کنممممم
خب ببین،باید یه تور خیلی خوشگل برات بگیرم،برا متیو لباس بگیرمبرا خودم و بابات و بابام و ویلیام هم باید لباس بگیریم،کلی خرید دیگه هم دارم.
هیلییی صبر کن!!
*دستمو میکشم*
چیه امیلی؟
میدونم الان خوشحالی ولی.... ما هنوز ۱۸ سالمونه
الان وقتش نیست
که چی؟همین بابات تو شونزده سالگی ازدباج کرد.
هیلی.... من بابام نیستم
یعنی میگی نمیخوای باهاش عروسی کنی؟
نه.......
پس اونایی که گفتم رو بیخیال شو.من هنوزم باید کتاب بخرم،پس گمشو بریم.
*لبخند میزنمو میام*
*یه ۳۰گار روشن میکنم*
مسخره است.
*به سمت کتابفروشی میریم*
@Sirius)
تو که میدونی داستان مینویسم بابا
______
داستان؟
آره داستان
داستان هایی که بر اساس واقعیت نوشته شده اند.
brilliant
I'm only human,after all
| 3 ساعت پیش
*یه صفحه از دفتر خاطراتتو باز میکنم و شروع میکنم به خوندن*
"گناهم چه بود؟شاید اگر آنروز در آن قطار،در یک کوپه لعنتی نمینشست این اتفاقات نمی افتاد،وقتی هربار در چشمان زیبایت نگاه میکنم در دلم پروانه هایی ایجاد میشوند.و وقتی میفهمم نمیتوانم کاری کنم دلم میخواهد سرت را از تنت جدا کنم"
اوه امیلی،نمیدونستم انقدر احساسی هستی😏
یک لحظه وایستا دقیقا داشتی به کی اشاره میکردی امیلیییییی؟؟؟؟؟
معلومه دیگه،متیو
من باید آروم باشم..... آرووم سیریوس
تو نمیتونی بخاطر این امیلی رو سرزنش کنی
یدفعه دیدی منم اومدم ویلی رو بردم😏
امیلی کاملا حق داره از کسی خوشش بیاد.
*یک نفس عمیق میکشم*
میدونی... من با اینکه اون کسی رو دوست داره مشکلی ندارم من فقط نمیخوام اون دست یه آدم اشتباه بیفته
ویلی؟ 😅
اون دست آدم اشتباهی نمیافته.عشق،عشقه و فقط یبار اتفاق میوفته.
من فقط خاطرات خوشی درمورد این ندارم
ولی اینو به عهده ی خود امیلی میذارم اگه فکر میکنه واقعا اون به دردش میخورده اشکالی نداره
آره ویلی.
مشکل داری؟😠
دلم بابام رو میخواد،عیش.
مشکل؟ نه 🤭
تو که سایه ی اونو با تیر میزدی
چطوریه که الان دلت برای بابات تنگ شده؟
آفرین که نداری
دوست دارم به تو چه
@off
یبار ویلیام دعوتش کرد به خونهتون.تابستون بود و تو توی اتاقت خواب بودی،اون اومد پرده اتاقت رو داد کنار و نور آفتاب بیدارت کرد.ازش پرسیدی اینجا چه غلطی میکنه،اونم یه جواب مسخره داد و یهو پاش رفت روی یکی از وسیله هات و افتاد روت،دوتاتون سرخ شده بودید،داشت میومد نزدیک که من در اتاقتو باز کردم و اومدم داخل و کارتون نصفه موند.یادت اومد یا بازم بگم؟😏
______
در ضمن کاری نمیکردیم که نصفه بمونه
@свет
😂😂
______
به چی میخندی دقیقا بابا؟؟😐
بابا من......
من دیگه بزرگ شدم
حق ندارم از کسی خوشم بیاد؟
@off
اوووووپس ازش خوشت میاد؟😏
______
خب میدونی من متیو رو دارم
نیازی به هری ندارم