هیچوقت جزییات رو فراموش نکن چون بزرگترها در گیر تظاهر کردن به چیزی هستن که نیستن به سختی حواسشون به ماست یه تکه مروارید میتونه نیکل باشه،اگه داستانی نداشته باشه زندگی ما ساخته ی عروسک خیمه شب بازیه ،راهی که طی کردی و واقعیتی که متولد شدی راستش،هر روزی که طی می کنیم یک معجزس دوستی باهم دیگه،واقعیت...خوش قلب بودنه هرچی بیشتر بخندی،تنها تر میشی حتی شب های دلگیر میتونن رنگا رنگ و متفاوت باشن چیزی به اسم زندگی بد وجود نداره اگه بدونی چطور تظاهر به قوی بودن کرد
دارم میرم سس کچاپ بخرم،آره توی همون مغازه ای که سس کچاپ داره از همه ی سس ها بیشتر اونو دوست دارم من اونو باید توی همه ی غذاها بریزن هم واسه برگر خوبه هم واسه ی پیتزا میشه سس کچاپ ریخت تو خیلی چیزا گوشت،چیپس و حتی سیب زمینی پسر علاقم رو به سس کچاب میبینی سس کچاپ باید روی هر سفره یا میز باشه فکر نکنم بهتر از سس کچاپ چیزی باشه رو کباب،رو جوجه،یا حتی شیشه شیر رو همه چی سس میزنن حتی چیز کوچیک شما باید رو همچی سس کچاپ بریزید شاید حتی روی میز تابستونی
ما باید بریم مدرسه و تلاش کنیم که بتونیم زندگی بهتری داشته باشیم. «زر نزن!»
خب ایتجوریه چون سعی میکرد پوستشو بکشه تا پیرتر به نظر بیاد و مدرسه رو بپوچونه،اما کلکش نگرفت.
توی دنیایی که مثل بسته آجیل درون کیفه،همه درحال دم خور شدن با افرادی هستن که ملاقات می کنن.ماهم درونش قاطی شدیم و لبخند میزنیم،اونم با تظاهر به اینکه همگی مثل بادم زمینی توی آجیل هستیم.در قالب خوشبختی،توی سطحی که به معنای واقعی زیباست.نمیتونیم خود واقعیمون باشیم،حتی اگه روی میز نشسته باشیم.میدونی،به نظر میرسه این خونه پر از سر و اسراره؟ با وجود اینکه من در حال جست و جوی احساسات واقعیم هستم،اونا هنوز ناپدید نشدن.و مزه اش هنوز لای دندونامه،زندگیم کاملا متزلزل و بی هدفه.ولی من اینجام و توهم همینطور
ما در حال مشاجره کردن بودیم و نزدیک بود از این ستاره ی بازیگوش جدا شیم از روزی که به دنیام اومدی اشک های پژمرده ام خشک شد جایی که میشه اسم خونه روش گذاشت درون رویایی ست که آخرسر بهش دست یافتم فقط یه راز نگهدار و وانمود کن که کاملا عادیه من از جستجو کردن دست کشیدم جایگاه من جایی بود که باید میساختیم و اون رو با تو مبادله کردم چه چیزی بهتر از خون،ادغام قلوب دستم رو بگیر و بیا برگردیم خونه امروز چی میخوای بخوری؟! یه چیزی تو همین مایه ها بود
هرکی این طرد شده رو میشناسه لایک کنه و درموردش یک چیز خوب تو کامنتا بگه. خودم که عاشق این زیبای زشتم!
گوش کن. شاید توی آینده ما دوتا به مشکل بخوریم. ولی اومیدوارم بدونی که، وقتی اوضاع خراب بشه،یعنی خیلی خراب بشه، من پیشتم و هواتو دارم! برادران هفلی در مقابل دنیا! «هیچی بهتر از رابطه ی این دوتا نیست.»
من یک بچم،اما من از بیل قدرت مند ترم. خودت دیدی که با بلوس چیکار کردم، با قلعه اش هم همین طور! فقط بدون که من دست بردار نیستم و به بازی کردن ادامه میدم!
تغییر کردن میتونه سخت باشه،ولی روند بزرگ شدن همینه. میتونه سخت ترین چیز دنیا باشه،اینکه بفهمی نمیتونی تا ابد یک چیز رو نگه داری. بعضی وقتا باید بزاری بعضی چیزا برن. ولی خوبی رها کردن اینه که از چیزهایی که باعث میشوند سمتت برگردن متعجب میشی. «The End»
صدایی از اعماق وجودم به من میگوید،ای کاش رویابینی کار همیشگی ام باشد،رویاهایی که در جان و دلم نفوذ کنند و قلبم را بفشارند.باران اشک از دیدگانم فرو میریزد،اما میدانم بالاخره زیر این باران تورا می یابم.هنگام خداحافظی قلبم از تپش می ایستد،هنگام درد و ناراحتی جسم پوچ و توخالی ام به چیزی جز حقیقت گوش فرا نمی دهد. جستجو بیرون از وجودمان کار بیهوده ای است،زیرا نوری وجودم را فرا گرفته است،نوری دون خود یافتم که تا ابد همراه من است.
بگو تا کی آخه تا کی باید این راهو من برم به سوی خانواده ام چه زیر آب چه رو زمین با اینکه ریز و کوچیکم تو جاده های تاریکم با اینکه من گرسنمه نباید هرچی تو طبیعت دیدم رو بخورم یه جا صدای خرس میاد یه جایی هم صدای گرگ میرم که برسم به المور! هنوز که من نرسیدم تا کی باید تو راه باشم تا برسم به داداشم من این بالا رو قله ام و قلب من میزنه بال بال تا برسم به گامبال. «الهی بمیرم برات!»