خاطره


بگو تا کی آخه تا کی باید این راهو من برم به سوی خانواده ام چه زیر آب چه رو زمین با اینکه ریز و کوچیکم تو جاده های تاریکم با اینکه من گرسنمه نباید هرچی تو طبیعت دیدم رو بخورم یه جا صدای خرس میاد یه جایی هم صدای گرگ میرم که برسم به المور! هنوز که من نرسیدم تا کی باید تو راه باشم تا برسم به داداشم من این بالا رو قله ام و قلب من میزنه بال بال تا برسم به گامبال. «الهی بمیرم برات!»