چشمه‌ساری در دل و آبشاری در کف، آفتابی در نگاه و فرشته‌ای در پیراهن، از انسانی که تویی قصه‌ها می‌توانم کرد … — شاملو

کاش می شد عشق را آغاز کرد با هزاران گل یاس آن را ناز کرد کاش می شد شیشه غم را شکست دل به دست آورد نه این که دل شکست

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست —هوشنگ ابتهاج

عشق باعث خیلی چیزاست گاهی دلتنگی میاره گاهی درد میاره گاهی تنفر میاره گاهی زندگی رو نجات میده گاهی زندگی میسازه گاهی زندگی رو از بین میبره گاهی خوبه گاهی بده عشق خودش یه نوع زندگیه نباید بهش همیشه جوری نگاه کنیم که انگار فقط بده عشق خوب هم داره بد هم داره عشق یه تجربس برا همه نیازه اگر عشق رو نداشته باشی در واقع زندگی نکردی بدون قید و شرط عاشقی کن به فکر این نباش فلانی گفته بده پس منم نمیخوام عاشق شو و زندگی کن✨

زیبایی ات غیر قابل توصیف است چگونه بگویم تا چه حد عاشقت هستم که عشقم نیز به تو وصف نشدنی است تمام زندگی من به چشمانت گره خورده زندگی ام را نگیر از من که بی چشمانت جان میدهم به تو میگویم نفسم این بی دلیل نیست چرا که نفس من به خندیدنت وابسته است از زیبایی لبخندت چه بگویم؟ هر چه بگویم توانایی وصفش را ندارم زیبایی تو در چند کلمه و چند جمله و این شعر وصف نمیشود خودت بهتر میدانی که تا چه حد بی نقص هستی:) _دلنوشته - جانا

مکن بد که بینی به فرجام بد ز بد گردد اندر جهان نام بد نگر تا چه کاری، همان بدروی سخن هرچه گویی همان بشنوی تو تا زنده اي سوی نیکی گرای مگر کام یابی به دیگر سرای _فردوسی

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست آنقدر... سیر بخند که ندانی غم چیست:)

با اینکه شدم آواره و بیچاره و حیران... با اینکه شدم عاشق و تنهای غزل خوان... با اینکه پی عشقمو از چشم تو پنهان.... با این همه حال عشق چیز دیگریست از تو چه پنهان؟! -جانا

عشق را از کسی بپرس که تجربه کرده است... او داند عشق چیست؟ نه کسی که تفاوت کلمه عشق و هوس را نمیداند!

خودم را بى‌تو دلخوش می‌کنم جانا به هر نوعى... گهى با اشک جانفرسا، گهى لبخند مصنوعى..! +هوشنگ ابتهاج ️

دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید جان‌ بر لب‌ است و حسرت‌ در دل که از لبانش، نگرفته هیچ کامی، جان از بدن برآید️ -حافظ شیرازی

می‌رود غافله عمر به سرعت امروز ما در اندیشه آنیم که فردا چه کنیم. #صائب‌تبریزی️

جانا سخن مهر به گفتار نگنجد در لفظ کم این معنی بسیار نگنجد ز اندازه فزون است مرا مهرتو ای دوست در قالب اندیشه به ناچار نگنجد لبریز چنانم ز می عشق که دیگر یک قطره در این ساغر سرشار نگنجد تنگ است مرا سینه برای دل شیدا در کنج قفس ...