توی اتوبوس درحال خواندن i wanna be yours بود چون خود پانتهآ گفته بود،،ناگهان در قسمت اصلی چشمش به او افتاد و پانتهآ نیز داشت رزی را نگاه میکرد چشم ها دروغ نمیگفتند ...
توی اتوبوس درحال خواندن i wanna be yours بود چون خود پانتهآ گفته بود،،ناگهان در قسمت اصلی چشمش به او افتاد و پانتهآ نیز داشت رزی را نگاه میکرد چشم ها دروغ نمیگفتند ...
مطی نگاهش کرد :رزی ولی جدی صدات خوبه ، و لبخند زد رزی ناباورانه نگاهش کرد"نه اصلا هم اینطور نیست" دریا که تازه آمده بود بشیند گفت"رزی انکار نکن صدات فوق العاده ست مگه نه پانتهآ؟ " پانتهآ که انگار مدت ها بود میخواست این را بگوید و دنبال فرصتی بود چشمانش برق زد و با ذوق و لبخند گفت"آره" چشمها دروغ نمیگفتند
پانتهآ رزی را شاید برای هزارمین بار بغل کرد و ناگهان گفت:دوستت دارم لبخند رزی مشخص بود با اینکه توی بغلش گم شده بود"منم دوستت دارم" و او،پانتهآ، با چشمانی برق زده پاسخش به آن فردی که این چند روز همیشه درحال نگاه کردنش بود و با او خاطره ساخته بود،،همیشه میخندید و مراقبش بود،حواسش به او بود و او ،رزی، را مخاطب چشمانش قرار داده این بود:من بیشتر دوستت دارم رزی،من دوستت دارم بیشتر و بیشتر و چشم های پانتهآ دروغ نمیگفتند،،روز های قبل بود که رزی را با علاقه و احساس شدید نگاه میکرد DECEMBER-
𓏲࣪ ִֶָ 🪐 شاید عروس دریایی 𓂃⋆ – ✦ چیزی به اسم کلمات جادویی وجود نداره ، برای خداحافظی با کسی که دوستش داری ، هیچ راه از پیش تعیین شدهای نیست. تنها مسئله مهم اینه که تو بخشی از اونارو توی وجودت نگه داری .
𓏲࣪ ִֶָ 🪐 یادداشتهای زیرزمینی 𓂃⋆ – ✦ بهترین راه برای جلوگیری از فرار زندانی اینه که اجازه ندیم متوجه بشه که داره توی زندان زندگی میکنه .
𓏲࣪ ִֶָ 🪐 پتش خوآرگر 𓂃⋆ – ✦ جانا امید پیشه کن که .. میگذرد روشنی و میگذراند روشنان را به آن سوی نیستی ها ؛ آنجا که دیگر ز ژرفای تاریکی و حتی ز خاطرهی خموشی نیز رنگی نخواهد بود برجا
یکی از قشنگ ترین کادو هایی که میتونید بدید دفتری پر از نوشته های خودتون به اون فرده اینکار رو برای یک فرد پرستیدنی به نام پانتهآ کردم دفتر پر از علایقش بود و توش نامه های من و حرف هایی که نتونسته بودم هیچوقت رو در رو بزنم و همینطور نامه ی تبریک بقیه دوستاش بود و خیلی ذوق کرد و هنوز که هنوزه اون شبی که کادو رو گرفت و چشماش برق میزد و با هر جمله لبخند میزد و بغلم میکرد رو یادم نمیره امتحان کنید🌚