روزی بود و روزگاری ..............این شروع زندگی ماست ، تا اینجا خدا برامون تصمیم گرفت . قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید ..... اینجا هم خدا برای ما تصمیم گرفت. (( ولی از کلمه ی اول بعد از روزگاری ! تا آخرین کلمه ی قبل از قصه ، خودمونیم که داستانم ن رو مینویسم 🌌))