

میگویند تمام کار هایی که میخواهی انجام بده بعد ها دیر میشود حسرت میشود اما من کلمه ی عاجر و نتوانستن را با تمام استخوان های روحم تجربهکرده ام.
میگویند تمام کار هایی که میخواهی انجام بده بعد ها دیر میشود حسرت میشود اما من کلمه ی عاجر و نتوانستن را با تمام استخوان های روحم تجربهکرده ام.
ما مانند ترک های دیواریم،هیچ زیبایی چشم گیری نداریم ، درهم شکسته اما هنوز سر پا.
میگویی عاشق بارانی اما هنگام باران چتر خود را باز میکنی میگویی عاشق خورشیدی ولی هنگام درخشش خورشید ، به سایه ها پناه میبری تو میگویی عاشق بادی ولی هنگام وزش باد و رقصیدنش پنجره های اتاقت را میبندی؛ به همین دلیل هنگامی که میگویی دوستت دارم،ترس مرا فرا میگیرد.
نمیدانم چه بگویم تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که آن دورانی که قرار بود بهترین دوران عمرم باشد تبدیل به یک درختی شده که از ریشه خشکیده است
در آغوشم بگیر و نجاتم بده، قاتلی به دنبال من است که گاه به گاه در آینه میبینمش _داستایوفسکی_
با خود بگویم تمام میشود روزی اما چه کسی باز میگرداند زمان از دست رفته را، ذوق های کور شده را؟
اندوهت را در کلمات قرار بده ، سوگی که در درون خود نگه میداری آنقدری در قلبت نجوا خواهد کرد تا در نهایت آن را بشکند.
فصل ها میروند٫ پنجره ها میمانند و سال های بیشتر به تنهایی این خانه اضافه میشود . نفسم میکشم٫ کسی در من خانهاش را گم میکند؛ نفس میکشم و چیزی از زندگی در من گم میشود. شاید تنهایی٫ شعریست که خدا در تبعید برایمان سرود تا زندگی نام زیباتری باشد برای مرگ.
کاش همه میدانستند دل بستن بستن به کلاغی که دل دارد به از طاووسی که فقط زیبایی دارد..
خون قلم را روی تن کاغذ به رقص درمیآورم تا شاید روزی جملات ناتمام قلب خستهام با منطق بیرحمانهات به تکامل رسند.
باید با من حرف میزدی ، من محتاج یک جمله بودم ، جمله ای از تو که مرا از آغوش زنجیر های ننوشتن ، برهاند باید با من حرف میزدی تا چیزی مینوشتم ، کلید ادامه ی زندگی ، در حنجره ی تو بود، در صدای تو تویی که در من، من را گم کرده بودی.
من قرار نیست خودم را بکشم، اما می توانم به شما بگویم که وقتی پیاده از کنار یک ساختمان رد می شوم، اگر یک پیانو از بالا سقوط کند ، برای کنار رفتن از زیر آن عجله نمیکنم
یادش نداده بودند که وقتی غمگین است حرف بزند و چیزی بگوید، همیشه گوشه ای تنها و ساکت میماند و احساساتش را مخفی میکرد..
زندگی کردن فقط به معنای فتح قله ها نیست ، بعضی وقتا به معنای بیرون اومدن از دره هاست..
چشم ها حرف هایی نهفته دارند ، پر از خنده هایی که میگریستند، پر از تجربه های تلخ،چشم ها هرگز دروغ نمیگویند..هرگز..
درست است؛ من از گیتی تمام اشتباهاتم زاده شده ام .. و در گیتی تمام اشتباهاتمم،خواهم مرد.