دقیقا همونجایی ام که آقای مشیری میگه :«رک بگویم از همه رنجیدهام، از غریب و آشنا ترسیدهام، بی خیال سردی آغوشها، من به آغوش خودم چسبیده ام.»
دقیقا همونجایی ام که آقای مشیری میگه :«رک بگویم از همه رنجیدهام، از غریب و آشنا ترسیدهام، بی خیال سردی آغوشها، من به آغوش خودم چسبیده ام.»
کاشمیشدسرنوشتخویشرا،ازسر نوشت، کاش میشد اندکی تاریخ را بهتر نوشت، کاش میشد پشت پا زد بر تمام زندگی . . داستان عمر خود را گونهای دیگر نوشت!
خدایا شکرت جمعه مدرسه نمیرم🤠(اینو فقط اونایی که پنج شنبه معلم ریاضیشون چون عقبن گفته بیایید مدرسه میفهمم)
امروز امتحان علوم داشتم نخونده رفتم و موقع امتحان کلش رو از خودم در آوردم وقتی معلم داشت برگم رو صحیح میکرد هم زمان داشت درس میداد و با بچه ها صحبت میکرد و کلا هواسش نبود بهم ۱۸ داد🤸🏻♀️
ما یه بار اومدیم هماهنگ کردیم نریم مدرسه چون فرداش دو تا امتحان داشتیم اون روز هیچ کس نرفت و فرداش همه با آمادگی کامل اومدن واسه امتحان که بهمون گفتن چون دیروز نبودین مدیر گفته که ما هم از شما امتحان نگیریم و بهتون صفر بدیم هرچی هم گفتیم راضی نشدن🤡💔