عادت داشت نوک خودکار را بین لب هایش بگیرد . یک روز جامدادیاش را دزدیدم و تمام خودکار هایش را بوسیدم . . وقتی بابا آمد خانه ، ازم پرسید چرا لب هایم آبی شده ؟ میخواستم بگویم برای اینکه او آبی مینویسد ، همیشه آبی .
عادت داشت نوک خودکار را بین لب هایش بگیرد . یک روز جامدادیاش را دزدیدم و تمام خودکار هایش را بوسیدم . . وقتی بابا آمد خانه ، ازم پرسید چرا لب هایم آبی شده ؟ میخواستم بگویم برای اینکه او آبی مینویسد ، همیشه آبی .
اتاقش تاریک است و جانش خالی و دلش افسرده . دنیای خیال در اطرافش بی صدا فروریخته و ناپدید شده است و اثری از آن باقی نیست . .
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود . . این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود هرکه معشوقه بر انگیخت ، گوارایش باد دل تنها به چه شوقی پی یلدا برود ؟
دیگه وقتی لامپ رو خاموش میکنم تا تختم نمی دوم ، دیگه مهم نیست اگه پام یا دستم از پتو بیرون یا از تخت آویزون باشه ، بزار لولو بیاد منو بخوره .
در این مدت ، زندگی به گونه ای سپری شده است که میتوانم سال ها بدون آنکه هیچ اتفاق غم انگیزی رخ بدهد ، غمگین بمانم .
دلم نمیخواهد بیرون بروم دلم نمیخواهد کتاب بخوانم در خانه بیقرارم حتی دلم نمیخواهد با کسی حرف بزنم منتظرم ، فقط منتظرم و دردناکتر از همه این است که نمیدانم منتظر چه چیزی هستم .
من آمدهام که یک تداعی باشم یک شکل غریب انتزاعی باشم اینقدر نگو که با جهان گرم بگیر من دوست ندارم اجتماعی باشم
آن شب گریه نکرد اما فردا وقتی لباسش به دستگیره ی در گیر کرد گریه کرد وقتی بشقاب از دستش افتاد و شکست گریه کرد (بر اساس واقعیت🎀) وقتی غذای مورد علاقه اش را درست نکردند گریه کرد
احتمالا برایش دوران سختی بود دورانی که تقلا میکرد زندگی کند ، پیشرفت کند ، خوشحال باشد ، اشک بریزد اما خاموش نشود ، نفس بکشد بدون درد ، نترسد ، بجنگد ، نرود و بماند ، بسازد ، انسان باشد . زنده بماند ، زنده بماند ، زنده بماند..
تمام چیزی که او برای زنده ماندن نیاز داشت ؛ قهوه اش ، کتاب هایش ، موسیقی ، یک دفترچه و یک مداد بود .
در آغوشم بگیر و نجاتم بده ، قاتلی به دنبال من است که گاه به گاه در آینه ها میبینمش . - داستایفسکی -
اندوه به گلو که میرسد ، بغض میشود به سر که میرسد ، از چشم ها سرازیر میشود و وقتی فراتر از بدن باشد ، ما را از زمان جدا میکند . .
کاش آدم کمالگرایی نبودم کاش کمتر اهمیت میدادم کاش خودمو دوست داشتم کاش اینقدر دقت نمیکردم کاش اینقدر نگران نبودم کاش از این تخت ..... میومدم بیرون و کارامو انجام میدادم