۱۴۰۳,۸,۴ 💭:روز بدی نبود؛تقریبا میشه گفت خوش گذشت.صبحم و ساعت ۸ با بلاگ اومدن شروع کردم و بعدش صبحونه خوردم و به مهمونی رفتم،اغراق نمیکنم که فاجعه بود؛نه واقعا لحظات پایانیش بهم خوش گذشت،فکر نمیکردم اینقدر پانتومیم بازی کردن باهاشون جالب باشه! از بحث مهمونی میگذرم،وقتی که مهمان های دور رفتن فقط خانواده ی مادریم موندیم و کلی لذت بردیم؛تا زمانی که پدر و مادر عزیزم تصمیم گرفتن قبل از شام وسط عشق و حال از اونجا بریم و به خونه ی دور عزیزمون برگردیم! خلاصه که روز تقریبا خوبی بود...تقریبا!
یه ایده دارم؛ میخوام از این بعد هر شب خاطرات اون روزم و توی یه اسلایس بنویسم...مثل یه دفترچه خاطرات آنلاین کوچیک..بشری مینی خاطره ی قشنگ..حس میکنم میتونه تجربه دلپذیری باشه...
دوستان یه ایده؛نظرتون چیه هر روز وایب یه کاراکتر/ایدل و با یک/چند تا اهنگ بگم؟ اگه موافقین بگید فردا وایب کدوم کاراکتر و بگم🤌🏻
بچه ها الان یه چیزی یادم اومد؛قبلا حدود ۲ هفته پیش یه خواب دیده بودم که ممد یه قابلیت جدید اضافه کرده که میتونم همراه با کامنت تصویر هم ارسال کنیم و الان که دارم دقت میکنم قابلیت چارسو خیلی شبیه چیزی بود که تو خوابم بود🤡🤌🏻