« من به طور کامل از آنچه در اطرافم می گذرد، بیرون افتاده ام. حتی وقتی کنار دیگران هستم، گویی تنهایم. بیشتر و بیشتر احساس میکنم که انسان بودن برای من نوعی شکنجه است. و با این حال، باز هم به تو فکر میکنم، آنقدر زیاد که گاهی از شدتش می ترسم.» 📜 نامه فرانتس کافکا به فلیسه بوئر
گمان میکردم که همه چیز حیف است. اگر نمانم حیف است، اگر تلاش نکنم حیف است، اگر نجنگم حیف است اما اکنون دیگر هیچ چیز حیف نیست؛ چرا که چیزی باقی نمانده است.