

سلام هوبرهی فرش های کرمانی ظرافت قلیان های شاه عباسی تجسم شب و باران و مخمل و نوری تلاقی غزل و سنگ یشم الماسی و «ذوالفنون» شب چشم تو را سه تار زده به روی جامه دران با کلید سل، لا، سی دعا دعای همان روزگار کودکی است: «خدا تند ته دوباله مال من باسی»
سلام هوبرهی فرش های کرمانی ظرافت قلیان های شاه عباسی تجسم شب و باران و مخمل و نوری تلاقی غزل و سنگ یشم الماسی و «ذوالفنون» شب چشم تو را سه تار زده به روی جامه دران با کلید سل، لا، سی دعا دعای همان روزگار کودکی است: «خدا تند ته دوباله مال من باسی»
سلام هوبرهی فرش های کرمانی ظرافت قلیان های شاه عباسی تجسم شب و باران و مخمل و نوری تلاقی غزل و سنگ یشم الماسی و «ذوالفنون» شب چشم تو را سه تار زده به روی جامه دران با کلید سل، لا، سی دعا دعای همان روزگار کودکی است: «خدا تند ته دوباله مال من باسی»
بر ساقه های سوخته از زخم رعد و برق رنگین کمان چه فایده؟ باران چه فایده؟ بادی که از حوالی یوسف گذر نکرد گیرم رسید بر در کنعان...چه فایده؟ وقتی که چشم های کسی می کشد تو را چاقوی دسته نقره زنجان چه فایده؟ با یاد دوست غیر تلمبار بغض و آه... هی گوش دادن «شجریان» چه فایده؟
خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می کردم «عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت نتوانست فراموش کند مستی را هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت؛ کی به انداختن سنگ پیاپی در آب ماه را می شود از حافظه ی آب گرفت؟
محمد پیامبر، نگین هستی، هرگز ترکم مکن تا سبز شوم از عشق؛🌱 [پن: برای عکس کلی کتاب وسط کشیدم🖐🏻] به مناسبت میلاد پیامبر: ¹⁹ ' ⁶ ' ¹⁴⁰⁴
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟ کجا روم، که راهی به گلشنی ندانم که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من ز من هر آنکه او دور چو دل به سینه نزدیک به من هر آنکه نزدیک از او جدا جدا من نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی که تر کنم گلویی به یاد آشنا من ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟ که گویدم به پاسخ که زنده ام چرا من؟ ستاره ها نهفتم در آسمان ابری دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من.
حاجاسماعيل دولابی میگفت از من سوال شد "امام زمان «عج» غایب است" یعنی چه؟ گفتم: غایب؟ کدام غایب؟ بچه، دستش را از دست پدر رها کرده وگم شده میگوید: پدرم گم شده است...!
عکسی که توی مسابقه عکاسی تستچی با یه امید واهی فرستادم و برنده نشدم💘 ولی خب بامزه یا سوژه عجیبی نیست، غمگینه.
✍حضرت علی بن ابیطالب (ع) میفرمایند: هركه دربارهی بسيارى از امور بی اعتنایی و چشم پوشی نکند، زندگیاش تیره شود.
هنوز دیر نیست هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست عزیز همزبان تو در کدام کهکشان نشستهای؟!… “هوشنگ ابتهاج”
طراحی و امضای اسم صبا؛ درخواستی کاربر 🦇SR🦇 (خودم ازین امضا خوشم اومد، امیدوارم تو دنیای واقعی استفاده کنه)
طراحی و امضای اسم صبا؛ درخواستی کاربر 🦇SR🦇 (خودم ازین امضاعه خوشم اومد، امیدوارم تو دنیای واقعی استفاده کنه)
باید راهی جست. در تاریکی شبهای عصیان زدهی سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم؛ نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال بیگانگان؛ چه بلای دهشتناکی است که ببینی همهی جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است و نمیتوانی کاری بکنی؛ اما وجودت برای رهایی در تکاپوست. تو میتوانی. این تنها نیرویی است که از ژرفای وجودت فریاد میزند: تو میتوانی زخمها را بهبود بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم؛ به امید سرافرازی ملتی بزرگ.
آنگاه که دستش را بریدند، خون را بر چهرهاش پاشید؛ پرسیدند چرا چنین کردی؟ پاسخ داد: زمانی که خون بدنم برون ریزد، چهرهام زرد میگردد و شما این زردی را نشانه ترس خواهید پنداشت! چنین کردم تا زردی چهرهام نمایان نشود.
بنظرتون این چیه؟ یکی از بچه های محبوب کلاسمون خیلی راحت رفته روی دفتر معلم نقاشی کشیده، معلم فقط خندیده بعضی وقتا به ریلکس بودن این بشر حسودیم میشه. یا شاید چون بقیه دوسش دارن میتونه هرکاری بدون قضاوت شدن بکنه؟ یکی از معلما یه زنگ بیرونش کرد، بچه ها گفتن اگه یه نفر مارو بیرون کنین انگار همه ی مارو بیرون کردین... فقط میخوام بدونم چرا بعضی از قوانین برای همه یکسان نیست؟ فقط کافی بود شاگر جدید کلاسمون بره بیرون بنظرتون این اتفاقا میفتاد؟ شما هم ازین بچه ها دارین؟