
جمله ای بسازید که بیش از 10 فعل داشته باشد.
اتمام مسابقه | 1404/05/25 |
ظرفیت مسابقه | 100 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز و مدال توسط لایک کاربران |

میخواستم برم گفتم بزار برم بپرسم ببینم میاد نمیاد رفتم پرسیدم گفت نمیام میخوام برم بگیرم بخوابم. (این جمله 17 فعل دارد)
فعل فعل فعل فعل فعل فعل فعل فعل فعل فعل فعل
گفتیم بیا بخندیم خندیدم گفتش نیا نگفتم میام گفتی نرو و رفتش گفتش نکن نگفت بکن ولی کردم گفتم نیا بزار بخوام گفت باشه بخواب (23 فعل داره)
داشتم میرفتم دیدم گرفته نشسته گفتم بزار برم بپرسم ببینم میاد نمیاد گفت نمیام دارم میرم برم بگیرم بخوابم=) *۱۹ فعل

دیشب صدا شنیدم، از جا پریدم، گوش دادم، در را باز کردم، تاریکی را دیدم، جلو رفتم، نفسم را حبس کردم، لرزیدم، صدایش را دوباره شنیدم، چراغ را روشن کردم، چیزی ندیدم، عقب رفتم، زمین خوردم، دستم را مالیدم، صدایی نالید، جیغ زدم، گریختم، در را بستم، قفل کردم، پنجره را بستم، پرده را کشیدم، زیر تخت خزیدم، منتظر ماندم، ساعت را نگاه کردم، صدای پا آمد، سایهای دیدم، قلبم تند زد، دعا کردم، چشم بستم، و دیگر بیدار نشدم... 30 تا فعل فکرکنم

دیروز بیدار شدم صبحونه خوردم رفتم مدرسه کتاب خوندم درس خوندم گوشی دیدم خوابیدم ولی امروز صبحونه نخوردم مدرسه نرفتم درس میخوندم کتاب خوندم گوشی ندیدم •۱۲ فعل •
دیروز که از خواب بیدار شدم ، تصمیم گرفتم ورزش کنم ، صبحونه بخورم ، لباس بپوشم ، به کتابخونه برم ، چندتا کتاب بخونم ، یادداشت بردارم ، با دوستم تماس بگیرم ، باهاش قرار بذارم ، ناهار بخوریم ، قدم بزنیم و درباره پروژهمون صحبت کنیم. لایک نکنی دستت بشکنه😱
داشتم بستنی می خوردم، از دستم افتاد، نشستم، برشداشتم، بلند شدم، می خواستم بخورم، بازم افتاد، رفتم انداختمش سطل اشغال و برگشتم
داشتم می رفتم گفتم بزار بپرسم ببینم می خواد بیاد، نیاد، دیدم داره می گه نمی خوام بیام گفتم نمیای؟ گفت ولم کن می خوام بگیرم بخوابم. این جمله 21 فعل دارد

میخواهم بخندم، بدوم، بخوانم، بنویسم، بپرم، بپزم، برقصم، بازیکنم، سفرکنم و بخوابم!
گفتم بپرسم ببینم میاد یا نمیاد بعد گفتم حالا نمیاد که نمیاد اومد که اومد شاید خودش نمیخواد ولی بعد گفتم بزار بپرسم شاید ناراحت بشه ولی گفتم به من مربوط نیست و رفتم ولی وسط راه پشیمون شدم و برگشتم و بهش پیشنهاد دادم که بیاد ولی نیومد منم گفتم باشه خب نیا و رفتم😂 (26 فعل ناقابل😂)
من دیروز تصمیم گرفتم که کتابی بنویسم، آن را ویرایش کنم، چاپش کنم، منتشرش کنم، تبلیغش کنم، بفروشم، به مدرسهها بفرستم، برایش نقد بنویسم، دربارهاش سخنرانی کنم، و در نهایت ترجمهاش کنم تا در سراسر دنیا خوانده شود.✨🙃 (12 جملس🙃)
به دوستم گفتم نمیای بریم بنوشیم بخوریم بخوابیم بپریم بازی کنیم گفت نمیام بریم بنوشیم بخوریم بخوابیم بپریم چوت کار دارم🤡👌 ❤لطفا لایک❤🤧

بیش از 10 فعل داشته باشد (ساختم دیگه جملم بیش از 10 فعل رو داره)
میدونی فرق چشم هات با اقیانوس آرام چیه؟غرق شدن تو اقیانوس احساس افتضاهی داره ولی غرق شدن تو چشم های تو بهترین احساس دنیا رو داره
وقتی صبح از خواب برخاستم، پنجره را گشودم، به آسمان نگریستم، نفس عمیقی کشیدم، با خودم اندیشیدم، لباسهایم را پوشیدم، چای را دم کردم، کتابی برداشتم، روی صندلی نشستم، شروع به خواندن کردم، و لحظهای لبخند زدم.
میخواستم برم گفتم بزار برم بپرسم ببینم میاد نمیاد رفتم پرسیدم گفت نمیام میخوام برم بگیرم بخوابم😄 جالبه که این جمله هیچ فاعل و مفعول و... نداره و فقط فعل خالصه🤣🤣
رفتم گفتم میای گفت نمیام برو،بزار برم بخرم بخورم.
میخواستم برم گفتم بزار برم بپرسم ببینم میاد، نمیاد ،رفتم پرسیدم گفت نمیام .
میخواستم برم بخوابم گفتش میخوای میای باهم فیلم ببینیم و چیپس بخوریم؟ گفتم چیپس میخورم ولی فیلم نمیبینم.
رفتم دیدم خوابیده گفتم میای بریم گفت میخوام بخواب گرفت خوابید (باورم نمیشه برای یه دست آورد انقدر به ذهنم فشار آوردم )
گفتم باشه حالا که اینطور شد نمیخوام دیگه نمیخوام دیگه ببینمت برو از من دور شو و دیگه نیا پیشم برو پیش همون که میدونی همونی که قبل از من نبود ولی حالا هست ما یه تیم بودیم اما حالا تو و اون یه تیم هستید 🥺🤯 نمیدونم درست نوشتم یا نه ولی خوب نوشتم🤣💖
رفتم گفتم برو نرفت گفتم نرو رفت برگشت خوابید رفتم گفتش برو گفت نرم پرسیدم بریم گفت نریم گفتم نمیخوام( 18 تا فعل)
خواستم برم بگم میای نمیای می خوای نمی خوای گفت نمیام برم بخورم🤡
با اینکه خواستم فراموش کنم، ببخشم، پشت سر بذارم، سکوت کنم، کنار بیام، ادامه بدم، نفس بکشم، امیدوار بمونم، خودمو پیدا کنم، و آینده رو بسازم، هنوز هم خاطرهها گاهی میان و در ذهنم رو میزنن.
ناامید شد و نفسهایش به شماره افتاد. ناجی به سمتش آمد و نوری از امید در دلش روشن کرد. دوباره جان گرفت و تلاش کرد؛ اما تلاشش به نتیجه نرسید. با واپسین حبابِ زندگی، واپسین نفسش را کشید و رها کرد و در نهایت مرد و زندگی او به پایان رسید
اونروز رفتم بیرون یکم خرید کردم بعد پیاده روی کردم دلم بازی خواست رفتم پارک سوار سرسره و تاب شدم چند دیقه بعد راه افتادم رفتم سمت خونه و خوابیدم بعد دو ساعت بیدار شدم دیدم داره بارون میاد رفتم بیرون گل بازی کردم بعد سردم شد اومدم خونه و یه لیوان نسکافه داغ خوردم.
یروز که داشتم میرفتم ببینم کی جرعت کرده به دوستم بد بگه افتادم زمین بعد به خودم اومدم و دیدم همش خواب بوده و من رو تختم هستم. فعل هاش:داشتم،میرفتم،ببینم،کرده،بگه،افتادم،اومدم،دیدم،بوده،هستم

پس از اینکه شروع به فکر کردن کردم، تصمیم گرفتم که باید برنامهریزی کنم، جستجو کنم، پیدا کنم، بنویسم، ویرایش کنم، بازبینی کنم، منتشر کنم، بخوانم، یاد بگیرم، تمرین کنم، آموزش دهم، رشد کنم، توسعه دهم، بسازم، ایجاد کنم، بهبود بخشم، اصلاح کنم، تکمیل کنم، ارائه دهم، دریافت کنم، بررسی کنم، تحلیل کنم، نتیجهگیری کنم، به اشتراک بگذارم، همکاری کنم، نوآوری کنم، کشف کنم، توضیح دهم، مشاهده کنم، درک کنم، و در نهایت به هدف برسم. ۳۲ تا فعل شد.
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
نظرات بازدیدکنندگان (0)