نویسندههای تازه و کار و پیشکسوت... حرفهای یا نوپا... فرقی نداره اینجا همه برنده میشن و کسی دست خالی بیرون نمیره... فقط قدرت قلمتو نشونم بده و بذار لذت ببرم از خوندن جملات قشنگت! موضوعش با خودت... میتونه یه تیکه از داستان یا یه متن توصیفی قشنگ باشه... یه نامه... یا یه دلنوشته...
اتمام مسابقه | 1402/12/29 |
ظرفیت مسابقه | 10 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز و مدال توسط لایک کاربران |
ظرفیت شرکت در این مسابقه تکمیل شده |
سلام عزیزم کجایی دارم که بدون تو در دنیای خیالیم غرق شده ام دلم موهایت را که در باران خیس میشود را میخواهد چشم های آبی ات را که مثل دل شب زیبا است فکر کنم ازاین به بعد باید بدون تو در دنیایی که باهم ساخته ایم زندگی کنم
یه مدتي میشد که برايِ بازدیدِ لباس ها به مهموني هایِ مختلف دعوت میشدم امشب هم به یه مهمونیِ تویِ معروف ترین مزونِ پاریس دعوت شده بودم از طریقِ یه دعوت نامه بهم محل و ساعت دقیق رو اعلام کرده بودند، مهموني ساعتِ 𝟫:𝟢𝟢 شروع میشد الان ساعت 𝟩:𝟥𝟢 بود یعني هنوز وقت داشتم پس اول رفتم دوش بگیرم بعد اینکه دوش گرفتم کمد لباسامو باز کردم همشون لباسایي بود که خودم طراحي کرده بودم و دوخته بودم خدا میدونست ساعت ها برايِ درست کردنشون وقت گذاشتم؛
درونت یه چهاردیواری عه؛ که وقتی بدحالی، انگار به تموم اون دیوارا، رنگ سیاه پاشیده شده.. ولی تو، قلم مو رو بردار و روی اون سیاهی، طرح ستاره بکش.... اون سیاهی هنوز هست، ولی تو با ستاره ها قشنگش میکنی.. جوری که با وجود اون ستاره ها میتونی با نگاهی زیبا به اون سیاهی نگاه کنی و تحملش کنی..... نزار آسمون دلت تاریک بمونه....... 3>
یه متن از داستانم رو براتون می نویسم کاری بجز انتظار نمیشه کرد انگار که ما برگزيده شدیم تا یکسری اعمال رو توی زندگی انجام بدیم. خوب و بد بودن بعضی از کار ها رو ما نمیدونیم و بعضی وقت ها در آخر از انجام دادن یا ندادنشون پشیمون میشیم
در فرایند زندگی شعور و فرهنگ است که مییماند و ذهن من که بین دو جبهه فرهنگ. و بد فرهنگی است خونم جوهر خودکارم است و حاظرم تمام خونم و جونم را بررای توصیف کلمه ی زیبای فرهنگ فدا کنم از شعور است این که گوئی نزد و دور چیست معراج؟ انقلاب اندر شعور اما قلمم دیگر توان توصیف کلمه ی فرهنگ راا ندارد پس همینجا متن را به پاایان میرسانم متن از خودم بود لایک نمی کنی🥺
آنگاه که تنهایی دستانم را لمس میکند احساس میکنم گمشده ای در قفس جنگل بی انتها ی افکارم ماننده قایقی رها شده در اعمآق قلبم هستم یعنی زمانی که قلبم مرا تا بالای پله های موفقیت راهنمایی میکنند وقتی که همه بیهوده میخندند تو فانوس افکارت را روشن میکنی و در میان باران زیر برگ ها همراه موسیقی برای زندگی میرقصی ... مقدمه کتابم که چاپ نشد😭"رقص تنهایی
تو موفق میشی دختر من بهت اعتماد دارم تو میتونی فقط باید به یاد داشته باشی که هیچ وقت نباید بترسی. تو میتونی. فقط باید باور داشته باشی. وقتی کسی بهت باور نکرد، تو باید امیدوار باشی :)
رویا ها مانند لباس های داخل ویترین اند. زیبا بنظر میرسند ، ولی گاهی اوقات متناسب اندام نیستند . خوشبختانه من خیاطی بلدم و رویا ها را میتوان مانند لباس ها اندازه کرد !! کتاب سنگ کاغذ قیچی
وقتی نبودی ،انگار هیچکس نبود. در انبوه بچه های مدرسه ، من، تنها گوشه ای دور از چشم دیگران نشسته و گریه میکردم.حالم بد بود. بین ان همه بچه که از کنارم میگذشتند و نگاه های پر سوالشلن را با خود میبردند، انگار هیچ کس نبود که با خود بگوید بگذار بروم دلداری اش بدهم. به تو که فکر میکردم،گریه ام شدت می گرفت و وقتی یاد نگاه های مهربانت می افتادم، به خودم دلداری میدادم که می اید، حتما می اید، بعد از نیم ساعت از این دلداری ، وقتی میدیدم نیامدی با خود می گفتم مگر میشود مرا یادش برود؟مگر میشود ..(بقیشجا نشد)
هیچ وقت خودتو دست کم نگیر مهم نیست پسری یا دختر کم سنی یانه موفقیت به این چیزا نیست فقط به تلاش خودت بستگی داره :)
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
مال من منتشر نشد💔
یه بار دیگه بزن...🥲🥲
باشه